عناصر داستان و داستان نویسی پارت دوم

عناصر داستان و داستان نویسی{شماره 23}

بازهم از ویژگی‌های پیرنگ

چنانچه طرح یا پیرنگ، واجد ویژگی‌های زیر باشد نویسنده می‌تواند نوشتن داستان کوتاه خودش را با اطمینان آغاز کند:

۱. کامل و روشن باشد؛

۲. رشته‌حوادث منظم و پیوسته و منسجمی (نا‌گسسته‌ای) داشته باشد؛

۳. پیچ یا پیچ‌هائی داشته باشد و به اوج منطقی و قانع‌کننده‌ای برسد؛

۴. ساده باشد؛ یعنی پیچیده نباشد؛ زیرا بسط و گسترش یک طرح پیچیده در حوزه‌ی امکانات و مقدورات داستان کوتاه نیست؛

۵. با احساسات و عواطف انسانی سر‌و‌کار داشته باشد (عنصر صمیمیت).

۶. دست کم قدری بکر باشد.

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره ۲۴}

وقتی چیزی برای نوشتن یادمان نمی‌آید!

وقت‌هایی هست که می‌دانیم چه می‌خواهیم بنویسیم و می‌خواهیم بنویسیم؛ اما نمی توانیم!

چه کنیم؟!

خودتان را مجبور به نوشتن نکنید. نتیجه کار خیلی بد از‌آب در‌می‌آید.

صبر کنید؛ داستان و کتاب بخوانید؛ فیلم ببینید تا ذهنتان به جریان بیفتد.

«نوشتن مثل معشوقه است. اگر ناز کرد شما نیاز کنید.»

با ملاطفت با آن رفتار کنید. اگر از شما فاصله گرفته حتماً به آن توجه نکرده‌اید. با آن قهر نکنید؛ لج نکنید؛ نگویید اگر امروز ننوشتم دیگر هیچ‌وقت نمی‌نویسم. برایش بها دهید تا خودش را به شما عرضه کند.

نوشتن، بخش‌های بیان نشده و عمیق وجود ماست که به‌راحتی، خود را نشان نمی‌دهند؛ اما نیاز به دیده‌شدن دارند. بخش‌های شخصی و اجتماعی وجودمان.

برای نشان‌دادنشان نیاز به عشق، صبوری، مداومت و ابزار دارید.

ابزار شما «تکنیک‌های نویسندگی» است.

پس، آنها را خوب یاد بگیرید.

عناصر داستان و داستان نویسی{ شماره ۲۵ }

ایده جنینی ؛ با رقه ی ذهنی

پله اول : ایده جنینی= شخصیت + مسئله

برای نوشتن داستان، مخصوصاً رُمان، ابتدا باید ایده‌ پیدا‌کنیم.

در‌اصطلاح، به فکر اولیه‌ی داستان، ایده جنینی گفته می‌شود. ایده‌ی جنینی، از پیوند شخصیت و مسئله‌اش حاصل می‌شود.

🎯 مثال: فردی بی‌گناه به زندان می‌افتد.


گاهی، چند ایده‌ی جنینی را می‌توان با‌هم ترکیب کرد و ایده‌ای جدید ساخت.


به گفته‌ی استادان داستان‌نویسی، یکی از راه‌های یافتن ایده جنینی، تکمیل این جمله است: چه می‌شود اگر...

مثال: چه می‌شود اگر فردی بی‌گناه به زندان بیفتد؟

ایده‌ی جنینی، صرفاً سرِ نخِ داستان است. بنابراین، شاید به اول یا میانه و یا حتی به پایان داستان مرتبط باشد.

به‌عبارتی، برای پرورش ایده‌ی جنینی به حوادث قبل و بعد از آن نیز باید فکر کرد.

🎯 مثال: فردی بی‌گناه به زندان می‌افتد. قبل از بازداشت، به او چه گذشته است؟ بعد از بازداشت، چه سرنوشتی خواهد داشت؟

✍ رضا خوشه‌بست

آیا می‌توانید برای ایده‌ی جنینی مثال‌زده‌شده در بالا، یک پیرنگ یا طرح خوب بنویسید؟ اگر پاسختان مثبت است، لطفاً همین‌الآن قلم به‌دست بگیرید و نوشتن پیرنگ داستان کوتاه خود را آغاز کنید.

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 26}

قسمت بندی های داستان کوتاه

هر داستان کوتاهی شامل سه‌ قسمت اصلی است که باید به‌ترتیب و توالی پشت هم بیایند که به‌ترتیب عبارتند از:


۱. شروع داستان (خوب‌شروع‌کردن یک داستان که به آن «بداعت استهلال» یا «خوش‌آغازی» هم می‌گوییم، در جذب و کشش اولیه‌ی خواننده بسیار مؤثر است و بهتر است نویسنده‌ی مبتدی برای آغاز‌کردن خوب و پر‌کشش داستان در زمان ویرایش ساختاری خیلی فکر کند و مایه بگذارد). مخاطبان، داستان‌هایی که دارای شروع خوب و پر‌کششی نباشند را خیلی‌زود کنار می‌گذارند.

Introduction


انواع خوش‌آغازی داستان کوتاه و رمان

۱. خوش‌آغازی موضوعی (مربوط به موضوع)؛

۲. خوش‌آغازی شخصیتی؛

۳. خوش‌آغازی زبانی و بیانی (سبکی، بلاغتی، نگارشی)؛

۴. خوش‌آغازی فضا‌ساز؛

۵. خوش‌آغازی حرکتی؛

۶. خوش‌آغازی محتوایی؛

۷. خوش‌آغازی تصویری؛

۸. خوش‌آغازی بافتی.


۲.  بدنه‌ی داستان (تنه) که ممکن است یک بدنه‌ی واحد باشد یا اینکه از چندین‌و‌چند بدنه تشکیل شده باشد. اصل داستان در همین قسمت بدنه جریان می‌یابد. بدنه‌ی داستان کوتاه خودش به سه عنصر بسیار مهم وابسته است:



الف. حوادث اصلی و حوادث فرعی

ب. بحران و انتظار

ج. اوج و گره‌گشایی


Body


۳. پایان‌بندی داستان: یک داستان خوب، دارای پایان‌بندی خوب است به‌طوری که مخاطب را پس‌از خواندن داستان به‌تفکر وا‌می‌دارد.

Conclusion


🎯 با‌توجه به‌ توضیحات فوق، آیا داستان کوتاه، رمان یا کتابی را می‌شناسید که دارای «شروع خیلی عالی و پر‌کشش» باشد؟ آیا رمان یا داستان کوتاهی را می‌شناسید که دارای «پایان‌بندی فوق‌العاده» باشد؟ اگر پاسختان مثبت است، لطفاً قلمتان را هم‌اکنون بردارید و آن شروع یا پایان خوب و عالی را به‌عنوان نمونه برای ما بفرستید.

عناصرداستان وداستان نویسی {شماره 27}

ایده‌ی جنینی (بارقه‌ی ذهنی)؛ گره‌افکنی و گره‌گشائی

پله دوم: پیرنگ = ایده جنینی + گره + گره‌گشایی

ایده جنینی با اضافه شدن گره و گره‌گشایی پرورش می‌یابد و به ایده روایی یا پیرنگ و طرح مختصر بدل می‌شود.

گرهْ موانع سر راه شخصیت داستان است که میان او و خواسته‌اش فاصله ایجاد می‌کند.

در طول داستان، شخصیت ناچار است برای عبور از این موانع تلاش و تقلا کند. نتیجه‌ی این تلاش را گره‌گشایی می‌نامیم.

🎯مثال: فردی بی‌گناه به زندان می‌افتد. به آب و آتش می‌زند که بی‌گناهی خود را ثابت کند؛ اما چون آزادی او به ضرر مجرم اصلی است، هر بار تلاش او در اثر مداخله‌ی دار‌و‌دسته‌ی مجرم اصلی، بی‌نتیجه می‌ماند تا این‌که در اثر وقوع حادثه‌ای، از واقعیت ماجرا مطلع می‌شود و در‌نهایت بی‌گناهی خود را ثابت می‌کند.

در این پیرنگ مختصر و کلی، شخصیت داستان، همان فرد بی‌گناه است، و بحران یا گره‌ی او، زندانی شدن است.

همچنین، بحران اصلیِ این پیرنگ داستان کوتاه، مجرم اصلی و مداخله‌ی اوست. گره‌گشائی داستان هم اثبات بی‌گناهی فرد زندانی است.

✍🏻رضا خوشه‌بست

آیا می‌توانید برای پیرنگ مختصر مثال‌زده‌شده در بالا، یک پیچ خوب بسازید و بنویسید؟ اگر پاسختان مثبت است، آن‌را بنویسید و اگر پاسختان منفی است،  لطفاً همین‌ پیرنگ مختصر را به یک داستان کوتاه تبدیل کنید. از قلم نهراسید؛ آن را میان انگشتان خود بگیرد و مانند یک هنرمند قلمکار، اندیشه‌ی خود را به‌سرعت روی کاغذ قلم بزنید؛ مهم نیست نتیجه چه‌می‌شود؛ چون این فعلاً جزء کارهای اولیه‌ی شماست و باعث فعال‌شدن و پویایی نیمکره‌های مغز شما در نوشتن می‌شود. پس، الآن قلم به‌دست بگیرید و برای دو‌سه دقیقه‌ هم که شده برایش وقت صرف کنید. تا‌کنون، با تنبلی کسی نویسنده، مترجم یا ویراستار نشده است.

عناصر داستان و داستان‌نویسی{شماره 28}

حوادث اصلی و فرعی داستان کوتاه

حوادث اصلی در داستان کوتاه:

حوادث اصلی، حوادث مهمی هستند که وجودشان طرح را شکل داده و حذف هر‌کدامشان کلاً، داستان را دگرگون می‌کند.

حوادث اصلی باید شخصیت قهرمان را نشان بدهد و حوادث فرعی به آن کمک کند.

حوادث اصلی اتفاق می‌افتند تا خواننده را پله‌پله به‌سمت نقاط بحرانی داستان برسانند.

حوادث فرعی در داستان کوتاه:

بوسیله‌ی حوادث فرعی، حوادث اصلی را به‌هم پیوند می‌دهیم؛ هم‌چنین به‌وسیله آنها به توصیف بیشتر شخصیت‌ها و محیط داستان می‌پردازیم.

باید حوادثی را انتخاب کرد که برای خواننده جالب باشد، از همان نوعی که برای خودش اتفاق‌افتاده یا می‌خواهد برای خودش اتفاق افتد. پس خودش را جای شخصیت اصلی می‌گذارد و حوادث را تجربه می‌کند (همذات‌پنداری).


پیامی که قصد دارید در داستان عرضه کنید نشان می‌دهد حوادث داستان را چگونه و چه وقت بیاورید.

🎯 به این مثال توجه کنید:

قرار است خبر خیانت مردی به زنی داده شود. اگر نحوه‌ی برخورد زن با این خبر، مورد نظرتان باشد که مثلاً باید فداکار و با گذشت بود حادثه‌ی خیانت و خبر آن باید در داستان مطرح شود.

اما اگر پیام داستانتان این است که نشان دهید بعد‌از‌مدتی، زن چه‌حالتی  پیدا می کند، مثلا تحولی در روحیه‌ی او ایجاد می‌شود و یا دست به اقدامی تلافی‌جویانه می‌زند که در راستای تحول شخصیت او بعد‌از شنیدن خبر است باید داستان بعد‌از اتفاق خیانت شروع شود.

آغاز‌کردن داستان با یک حادثه‌ی اصلی و جذاب، خیلی‌خوب است؛ اما حواستان باشد وقتی این کار را انجام دهید که بتوانید حوادث جالبتری را بعداً در داستان بیاورید تا اوج داستان لطمه نبیند

عناصر داستان و داستان‌نویسی {شماره 29}

بحران و «انتظار» در داستان کوتاه

بحران صرفاً یک حادثه‌ی جالب نیست. بحران باید نتیجه‌ی منطقی آکسیون (اَکشن، رفتارهای شخصیت‌های) داستان باشد. گاهی لازم است شخصیت‌ها، بحران را پیش‌بینی نکنند و بحران به‌صورت ناگهانی به سرشان بیاید؛ اما به‌هر‌حال، این بحران باید نتیجه‌ی حوادث قبلی باشد.

باید پذیرفتنی و طبیعی باشد؛ اغراق آمیز نباشد.

بحران ممکن است از برخورد اصول اخلاقی و احساس سرچشمه بگیرد؛ مانند: لحظات بحرانی فیلمنامه‌های اصغر فرهادی.

داستان نباید یکنواخت باشد. اگر حوادث فراز و فرود نداشته باشند، داستان، یکنواخت و کسل‌کننده می‌شود. برای‌اینکه داستان خسته‌کننده نباشد باید میل خواننده را برای ادامه‌ی داستان زنده نگه داشت. یعنی طوری حوادث را بنویسیم که او درباره حوادث آینده حدس بزند و منتظر بماند؛ اشتیاق داشته باشد؛ ببیند چه پیش می‌آید.


به‌بیان‌دیگر، «انتظار»، بعد‌از ایجاد بحران پیش می‌آید؛ یعنی خواننده منتظر است که واکنش شخصیت را در قبال این بحران دریابد. وقتی در داستان کوتاه حادثه از پی حادثه بیاید، رشته ای را ایجاد می کند که همان «انتظار» است و نتیجه‌ی آن می‌شود: «رسیدن به اوج.»

عناصر داستان و داستان‌نویسی{شماره 30}

اوج و گره‌گشائی در داستان کوتاه

«اوج»، «بحران اصلی و کوبنده‌ی داستان» است.

بحران‌ها، یکی‌یکی اتفاق می‌افتند تا به «اوج» برسند.

اوج در داستان، «اتفاق ناگهانی یا نقطه‌ی تحول» است؛ مثلاً در داستان «هدیه‌ی کریسمس»، «وقتی می‌فهمند که زن موهایش را برای زنجیر ساعت مرد و مرد ساعتش را برای شانه‌ی موهای زن فروخته است»، اوج داستان است.

پس، «اوج» باید یک حادثه‌ی قوی و تکان‌دهنده باشد که به نتیجه‌گیری ختم شود.

«اوج» را نباید کش داد. کافی‌ است فقط در یکی‌دو بندِ پر از شور و ترس و دلهره و احساس باشد.

بعد، خیلی‌سریع، ارتباط خواننده با شخصیت‌ها را قطع کنید (پایان داستان) تا خواننده در‌شگفت بماند.

«اوج» باید قابل تشخیص باشد و نتیجه‌ی منطقی آکسیون‌ها (رفتارها و واکنش‌ شخصیت‌ها) در کل داستان باشد.

لطفاً، داستان‌های گی‌دو موپاسان (پدر داستان کوتاه) را حتماً حتماً بخوانید. «اوج» در بسیاری از داستان‌های او همتا ندارد.

«هیچ کلاسی مثل خواندن نمی‌تواند به شما آموزش خوب‌نوشتن را بدهد.»

«اوج»، قله‌ی داستان است. حوادث پیش از اوج نباید آن‌قدر قوی باشند که اوج، دیگر به چشم نیاید.

هنگام نوشتن طرح یا پیرنگ، اوج داستان را در‌نظر داشته باشید که حوادث قبل در‌سطحی بالاتر از آن قرار نگیرند.


درست است که «اوج» باید نتیجه‌ی منطقی کل حوادث داستان باشد؛ اما نباید برای خواننده قابل حدس باشد. بلکه باید در عین حال که نتیجه‌ی منطقی جریانات قبل است، چنان قوی پرداخته شود که موجب شگفتی خواننده گردد.


گره‌گشائی که همراه با نتیجه گیری است، نتیجه‌ی نهائی رشته‌حوادث است و نتیجه‌ی گشودن راز‌ها بر ملا می‌شود، معما‌ها حل می‌شود و سرنوشت شخصیت‌های داستان تعیین می‌شود

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 31}

پله سوم : طراحی داستان

در این مرحله باید ایده روایی را با افزودن جزئیات، پرورش و گسترش داد. در پست شماره‌ی ۲۷، این ایده‌ی روایی را در نظر گرفتیم:

🎯 فردی بی‌گناه به زندان می‌افتد. به آب‌و‌آتش می‌زند که بی‌گناهی خود را ثابت کند؛ اما چون آزادی او به ضرر مجرم اصلی است، هر بار تلاش او، در اثر مداخله‌ی دار‌و‌دسته‌ی مجرم اصلی، بی‌نتیجه می‌ماند؛ تا این که در اثر حادثه‌ای از واقعیت ماجرا مطلع می‌شود، و در نهایت بی‌گناهی خود را ثابت می‌کند.

🎯 با توجه به ایده روایی فوق، باید به این پرسش‌ها پاسخ دهیم تا چارچوب اولیه داستان مشخص ‌شود:


• شخصیت اصلی کیست؟

• خواسته یا گرفتاری او چیست؟

• داستان کجا رخ می‌دهد؟

• داستان در چه زمانه‌ای رخ می‌دهد؟

• بازه زمانی داستان چه قدر است؟ (از شروع تا پایان)

• خواسته یا گرفتاری شخصیت، چه قدر اهمیت دارد؟ (ضرورت داستان)

• گرفتاری شخصیت، حداکثر تا کِی باید حل شود؟ (ضرب‌الاجل داستان)


• ژانر داستان چیست؟ (عاشقانه؟ پلیسی؟ علمی-تخیلی؟ ماجرا‌جویانه؟ وحشت؟ و...)


گاهی کوچکترین خلاقیت در طراحی داستان، مسیر داستان را به‌کل عوض می‌کند.


در همین ایده روایی، اگر جنسیت این فرد بی‌گناه، مؤنث (زن) باشد، مسیر طراحی داستان به گونه‌ای دیگر خواهد شد.


اگر رقیب او (مجرم اصلی) نیز زن باشد، باز داستان رنگ‌و‌بویی متفاوت به خود خواهد گرفت.


بنابراین، برای یافتن یا ساختن پاسخ پرسش‌های فوق، باید به تخیل میدان‌داد و سر فرصت چند‌مورد از گزینه‌های متفاوت را آزمود؛ در غیر این صورت، شاید داستان، تکراری و قابل پیش‌بینی از آب درآید.


در گام بعد، باید به ایده روایی مراجعه کرد و به کمک پاسخِ پرسش‌های فوق، آن را گسترش داد. مثلا هر جمله ایده روایی را به یک یا چند پاراگراف تبدیل کرد.


به یاد داشته باشید طراحی داستان نسبتاً زمان‌بر است؛ اما در عوض، هنگام نوشتن، مانع سردرگمی داستان‌نویس نخواهد شد.


بسیاری از داستان‌نویسان مبتدی به‌علت چشم‌پوشی از طراحی داستان، در میانه راه به بُن‌بست می رسند.

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره ۳۲}

پله چهارم: پیرنگ=طرح داستان+علت و کیفیت حوادث آن

به‌عبارتی، علت حوادث داستان را پیرنگ می‌نامند. ضعف پیرنگ، به باورپذیری داستان و جذابیت آن ضربه می‌زند.

اگر در ساخت پیرنگ، دقیق و با حوصله عمل کنید، هنگام نوشتن داستان، کار آسان‌تری خواهید داشت. همچنین، داستان‌تان خواندنی و به یادماندنی‌تر خواهد شد.

در‌این‌باره، رابرت مک‌کی، یکی از بزرگترین استادان داستان‌نویسی گفته است: ۷۵ درصد از زحمت نگارش یک داستان، به طراحی و پیرنگ آن اختصاص دارد.

همان‌طور که قبلاً گفته شد، طرح داستان همان ایده‌ی روایی است که پرورش و گسترش یافته است.

چون طراحی داستان نسبتاً زمان‌بر است، در مثال زیر، برای ساخت پیرنگ، به جای طرح داستان، از ایده روایی استفاده می‌کنیم:

🎯 فردی بی‌گناه به زندان می‌افتد. به آب‌و‌آتش می‌زند که بی‌گناهی خود را ثابت کند؛ اما چون آزادی او به ضرر مجرم اصلی است، هر بار تلاش او، در اثر مداخله‌ی دار‌و‌دسته‌ی مجرم اصلی، بی‌نتیجه می‌ماند؛ تا این که در اثر حادثه‌ای، از واقعیت ماجرا مطلع می‌شود، و در نهایت بی‌گناهی خود را ثابت می‌کند.

برای ساخت پیرنگ داستان، باید حوادث داستان را از نظر «چرایی و چگونگی»، بازبینی و بازسازی کنید.

به عبارتی، تا‌حد‌ممکن، در مقابل هر حادثه از طرح داستان، «چرا» و «چگونه» بگذارید و تا می‌توانید سؤال بسازید.

🎯 نمونه‌هایی از سؤال‌و‌جواب‌هائی که حین نوشتن پیرنگ باید از خودتان بپرسید:

• چرا این فرد به زندان می‌افتد؟

چون اگر او آزاد باشد، با عقد قراردادی مهم مخالفت خواهد کرد.

• چگونه به زندان می‌افتد؟ در ماشین او مواد مخدر جاسازی می‌کنند.

• چرا به آب‌و‌آتش می‌زند که بی‌گناهی خود را ثابت کند؟

چون اگر قرارداد یادشده منعقد شود، سرمایه بسیاری از افراد، در معرض نابودی قرار می‌گیرد.

• چگونه به آب‌و‌آتش می‌زند که بی‌گناهی خود را ثابت کند؟

به یکی از زندانی‌های قدیمی و بانفوذ رو می‌زند تا بتواند با خودِ رئیس زندان ملاقات کند. زندانی بانفوذ درخواست او را می‌پذیرد؛ اما به شرطی که...


البته لازم نیست به همه‌ی این پرسش‌ها پاسخ داد. می‌توان به برخی سؤال‌ها، اکنون، و به بعضی‌دیگر، بعداً جواب داد.

می‌توان از روی هر پرسش، پرسش‌های جدید طراحی کرد؛ حتی می‌توان برای هر پرسش‌، پاسخ‌های گوناگون یافت.

به‌این‌طریق، هم کمبودهای داستان مشخص می‌شود، هم گزینه‌های متفاوت و متنوع، برای پرورش طرح، در اختیار داستان‌نویس قرار می‌گیرد.

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره ۳۳}

پله پنجم: طراحی دقیق شخصیت‌ها ( متناسب با حوادث )

در این مرحله، باید با انتخاب شخصیت‌های مهم و محوری داستان، شناسنامه آنها را دقیق طراحی ‌کرد.

شخصیت‌های مهم و محوری داستان، در اکثر موارد این‌ها هستند: «شخصیت اصلی، رفقا و رقبای او.»

🎯شناسنامه شخصیت‌ها معمولاً شامل این اطلاعات است:

• نام و نام خانوادگی

• جنسیت/ سن/ شغل/ تحصیلات

• طبقه‌ی اجتماعی/ ضعف‌ها/ توانمندی‌ها

•‌ ویژگی‌های مثبت و منفی رفتاری/ موفقیت‌ها و شکست‌ها

• پیش‌داستان (سوابق و حوادث مهم زندگی شخصیت‌ها، پیش از شروع داستان مثل: ازدواج قبلی، سابقه‌ی زندانی‌شدن، ورشکستگی، مردودی در امتحانات، بیماری و نظایر آن.)

البته، ممکن است در طول نوشتن داستان، مجبور شوید یا تصمیم بگیرید شناسنامه‌ی شخصیت‌ها را عوض کنید.

🎯 در طراحی شخصیت باید به دو نکته توجه داشت:

۱. شخصیت اصلی و شخصیت‌های فرعی باید متناسب باشد. در‌واقع، «شخصیت اصلی، مرکز داستان است». بقیه‌ی شخصیت‌ها، با هدف نمایش ویژگی‌های مختلف او خلق می‌شوند.

به‌عبارتی، شخصیت اصلی مثل شمع در مرکز داستان قرار می‌گیرد و هر کدام از شخصیت‌های فرعی، مثل پروانه دور او می‌گردند و قسمتی از روحیات او را نمایان می‌کنند.

۲. شناسنامه‌ی شخصیت‌ها و حوادث داستان باید متناسب باشد. به‌عبارتی، حوادث باید ویژگی‌های شخصیت‌ها را محک بزند.

مثلاً برای سنجیدن رازداری شخصیت، باید حادثه‌ای در داستان طراحی کرد که طی آن، شخصیت در موقعیت افشاگری و خودداری قرار گیرد. عملکرد او، میزان رازداری‌اش را مشخص خواهد کرد.

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره ۳۴}

پلی ششم: طراحی دقیق حوادث( متناسب با شناسنامه شخصیت‌ها)

قبلاً آموختیم که حوادث داستان باید با ویژگی‌ شخصیت‌ها متناسب باشد. بنابراین برای طراحی حوادث، ناچار باید به شناسنامه‌ی شخصیت‌ها مراجعه کرد.

🎯 شخصیت علی را در نظر بگیرید که خستگی و بی‌حوصلگی، جزء ویژگی‌های اصلی اوست. روش غیرحرفه‌ای آن است که مدام بنویسیم:

علی برای تامین هزینه‌های زندگی‌اش، بعد از اداره مسافرکشی می‌کرد. در نتیجه، هر روز خسته و کوفته به خانه می‌آمد. چون حوصله نداشت. سریع ناهار می‌خورد و می‌خوابید.

این روش، خالی از خلاقیت است. برای نمایش خستگی و بی‌حوصلگی علی، تا حد ممکن بهتر است حادثه طراحی کرد؛

🎯 مثلا می‌توان یکی از مسافران را با او سر کرایه درگیر کرد. آن‌گاه، نشان داد که علی از سر بی‌حوصلگی از خیر چک‌و‌چانه‌زدن با مسافر می‌گذرد و حرف او را می‌پذیرد.

🎯 مثلاً می‌توان نشان داد که ماشین علی غبارآلود است؛ ولی او حال ندارد آن را بشوید یا به کارواش سر کوچه ببرد.

طراحی حوادث، امتیازهای متعددی دارد؛ یکی این‌که داستان را به جریان طبیعی زندگی نزدیک می‌کند.

دیگر این که مانع مداخله بی‌حساب و کتاب راوی در داستان می‌شود. در ضمن، داستان را از شعارزدگی نجات می‌دهد.

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره ۳۵}

موضوع و «مضمون،تم، درونمایه»‌ی داستان

برای نوشتن داستان باید موضوع داشته باشیم.

موضوع داستان، یک «مکان»، یک «آدم» و یا «یک موقعیت و وضعیت» است.

مثلاً موضوع داستان می‌تواند «شهر شیراز» یا «شخصی مثل «علی» یا «عشق مریم به رضا» باشد.

«موضوع» با «مضمون» یکی نیستند و با‌هم فرق دارند.


تم یا مضمون یا درونمایه‌ی داستان آن‌چیزی است که نویسنده می‌خواهد درباره‌ی آن بگوید یا پیامی است که به‌طور ضمنی می‌خواهد به مخاطب منتقل کند.

🎯 مثلاً:

مضمون: «در شیراز، بیکاری و فقر زیاد است و جوانان به اعتیاد کشیده می شوند.»

مضمون: «علی سال‌هاست با فکر گذشته زندگی کرده و در گذشته غرق است و زندگی‌اش را باخته است.»

مضمون: «عشق مریم به رضا سرانجام به فرار از خانه، وصال یا جنون می‌انجامد.»

پس تم یا مضمون یا درونمایه، نظریه‌ای است که راجع به موضوع داستان داریم

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره ۳۶}

موضوع داستان

هر موضوعی را نمی‌توان به‌عنوان سوژه‌ی داستان انتخاب کرد.

موضوع باید «ظرفیت داستان‌شدن» داشته باشد. بتوانیم به آن شاخ و برگ بدهیم؛ قابلیت گسترش داشته باشد.

برای پیدا‌کردن سوژه، به‌دنبال موضوع خاصی نباشید؛ فقط کافی است به اشیا و پدیده‌های اطراف، دیدی هنرمندانه داشته باشید؛ یعنی نگاه خاص شما را داشته باشد. طوری بنویسید و به موضوع نگاه کنید که نگاه و زاویه‌ی دید خودتان باشد و با دید دیگری یا دیگران فرق داشته باشد؛ ویژگی‌هایی در آن بیابید که دیگران به آن فکر نکرده باشند.

داستان‌نویس با‌تجربه از عادی‌ترین روابط و بی‌حادثه‌ترین محیط‌ها چنان حادثه‌سازی می‌کند که هر‌کسی را دچار هیجان می‌کند.

داستان‌نویس مبتدی دنبال موضوعات و واقعیاتی است که دارای حوادث برجسته‌ای هستند.

پس، سراغ موضوعاتی بروید که درباره آن اطلاعات و شناخت کافی داشته باشید و توانایی رشد، بسط و قصه‌سازی از آن را داشته باشید.

موضوعی را انتخاب کنید که در وهله‌ی اول برای خودتان جذاب باشد. اگر موضوعی را انتخاب کردید که شما را درگیر کرد، طی چند روز دائم با آن کلنجار رفتید و رهایتان نکرد، یعنی موضوعی است که می‌تواند برای خواننده هم جذاب باشد.

موضوعاتی که با گذشت زمان برایمان جذابتر می شوند خیلی خوبند و این یعنی نویسنده تخیل قوی‌ای دارد و می‌تواند مسائل کوچک و کم‌اهمیت را بزرگ کند و به بحران بکشاند.


پس، هر‌وقت، موضوعی به ذهنتان رسید، فوری سراغ نوشتن نروید، اول درباره‌ی آن خوب‌فکر کنید، آن را بررسی کنید و درباره‌اش اطلاعات کسب کنید.

🎯 موضوعی را انتخاب کنید که قابلیت این را داشته باشد که شخصیت اصلی در آن حداقل در یکی از ابعاد زیر دچار تحول بشود:

۱. بعد جسمانی

۲. بعد روحی و روانی و اعتقادی

۳. بعد اجتماعی


🎯 موضوع شما باید قابلیت ایجاد کشمکش را داشته باشد:

۱. کشمکش شخصیت با شخصیت دیگری

۲. کشمکش شخصیت با طبیعت، اشیا، اجتماع، خدا و یا سرنوشت.

۳. کشمکش شخصیت با خودش؛ بهترین نوع کشمکش؛ مانند: داستان «بوف کورِ» صادق هدایت یا داستان‌های کافکا و ویرجینیا ولف.

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره ۳۷}

پلکان داستان نویسی

پله هفتم: طراحی دقیق زمان و مکان داستان کوتاه

🎯 «کجا؟»

برای نوشتن داستان باید حتماً بدانید ماجرا در «کجا» رخ می‌دهد؛ در کشوری مُدرن یا در دهکده‌ای دور از تمدن؟ در هتل یا زیر درختان زیتون؟

🎯 کِی؟

همچنین، باید حتما بدانید ماجرا «چه‌وقتی» رخ می‌دهد؛ در قرن هجدهم یا در دوره معاصر؟ تابستان یا زمستان؟ در هوای بارانی یا آفتابی؟

هر‌یک از موقعیت‌های زمانی و مکانی، امکانات و محدودیت‌های خاص خود را دارد. در‌نتیجه، با‌شناخت تاریخ و جغرافیای داستان، قلمرو داستان‌نویس مشخص می‌شود.

🎯 مثلاً اگر داستان در زمان فتحعلی‌شاه قاجار باشد، از موبایل و تلفن نمی‌توان استفاده کرد.

یا اگر داستان در دوره معاصر باشد، از‌روی اثر انگشت شخصیت، می‌توان هویت او را تشخیص داد. در‌حالی‌که چنین امکانی در زمان فتحعلی‌شاه، در اختیار داستان‌نویس نخواهد بود.

همین‌ویژگی‌ها، قاعده بازی را برای داستان‌نویس تعیین می‌کند.

بهتر است موقعیت زمانی و مکانی داستان نیز، متناسب با ماجرا و شخصیت‌های داستان باشد.

مثلاً داستان‌های وحشتناک، در مکان‌های متروک، آب‌و‌هوای مه‌آلود و شب‌هنگام جلوه‌ی بهتری خواهد داشت.

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره ۳۸}

پلکان داستان نویسی

پله‌ی هشتم: انتخاب قالب و الگوی بیان داستان

قالب بیانی:

هر داستان را در قالب‌های مختلف می‌توان بیان کرد؛ مثلاً در قالب نامه‌نگاری میان شخصیت‌ها، در قالب بازجویی متهم و بازپرس، مشاوره‌ی روانشناس، جلسات دادگاه، مراجع و...

الگوی بیانی:

الگوی روایی یا بیانی داستان، ترتیب‌و‌توالی حوادث است.

داستان‌نویسان مبتدی، غالباً به‌طور پیش‌فرض، حوادث داستان را متوالی، از ابتدا تا انتها بیان می‌کنند و می‌نویسند.

اما می‌‎توان داستان را از میانه آغاز کرد و به‌فراخور نیاز، اطلاعات گذشته را از‌طریق «فلش‌بک» (یادآوری گذشته) ارائه کرد.

یا می‌توان داستان را از نقطه‌ی حساسی آغاز کرد و مقدمات آن‌را به پیش‌داستان فرستاد.

یادآوری: در پله‌ی پنجم آموختیم که پیش‌داستان، سوابق و حوادث مهم زندگی شخصیت‌ها، پیش‌از شروع داستان است؛ مثل: ازدواج قبلی، سابقه زندانی‌شدن، ورشکستگی، مردودی در امتحانات، بیماری و نظایر آن.

به طور کل، هر داستان را در قالب‌ها و با الگوهای مختلف می‌توان بیان کرد و نوشت.

برخی از قالب‌ها و الگوهای بیانی داستان، غافلگیری ایجاد می‌کنند، برخی تعلیق دارند و...؛ بستگی‌به این دارد که داستان‌نویس چه هدفی را دنبال می‌کند.

🎯 برای مثال، می‌توان حوادث «سرقت از بانک» را متوالی و از ابتدا تا انتها روایت کرد:

سه دزد مسلح به بانک حمله می‌کنند. چند نفر را گروگان می‌گیرند. در‌نهایت، حین فرار، دو نفر از آنها کشته می‌شوند. یکی هم به چنگ پلیس می‌افتد.

در حالت حرفه‌ای، مثلا می‌توان همین ماجرا را از دستگیری یکی از دزدان و بازجویی او شروع کرد.

در‌حالت دیگر، می‌توان ماجرا را از زاویه‌دید خبرنگار یا گزارشگری دنبال کرد که برای گزارش جدید خود، پی سوژه‌ای دندان‌گیر است.

در‌حالت دیگر، می‌توان یکی از گروگان‌ها را با دزد سوم روبرو کرد؛ همان دزد که دستگیر شده بود.

حالا، پس‌از گذشت چهل سال، جنابِ دزدْ برای استخدام در شرکتِ جنابِ گروگان داوطلب شده است و این غافلگیری و تعلیق به‌وجود می‌آورد.

مشهور است که تمام داستان‌ها گفته شده‌اند؛ اما استفاده از قالب‌ها و الگوهای بیانی، موجی از خلاقیت را به داستان سرازیر می‌کنند.

بنابراین، به‌جای خلق داستان جدید، بهتر است بیشتر دنبال قالب و الگوئی جدید از داستان‌ها باشید.

به‌طور خلاصه، «قالب» داستان، «نامه‌نگاری، دادگاه، بازجوئی، باز‌پرسی، دادگاهی، کافه‌ای، مسافرتی و...» است و «الگو»ی داستان، هم، همان «تنظیم ترتیب‌و‌توالی حوادث داستان» است.

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره ۳۹}

پلکان داستان نویسی

پله‌ی نهم: زاویه دید

انتخاب زاویه‌دید؛ یعنی چه‌کسی داستان را به‌چه‌صورت تعریف کند.

باید مشخص شود آیا راوی (نویسنده‌ی داستان) داخل داستان قرار دارد یا خارج از آن؛ آیا فقط شاهد و ناظر حوادث است یا اینکه خود در ماجرا مشارکت دارد؟

آیا راوی، داستان را با فعل‌های زمان گذشته روایت می‌کند یا زمان حال؟

راوی فقط حوادث پیرامون شخصیت‌ها را می‌بیند یا از ذهنیات آنها نیز آگاه است؟ ذهنیات یک نفر یا همه؟ و...

«اول‌شخصِ مفرد» و «سوم‌شخصِ مفرد» دو زاویه‌دید رایج در روایت داستان هستند. هر‌یک از این دو، محدودیت‌ها و امکانات خاص خود را دارد.

با انتخاب زاویه‌دید اول‌شخص مفرد، اکثر فعل‌های داستان چنین خواهد شد: رفتم، نشستم، دیدم، می‌گفتم و...

با انتخاب زاویه‌دید سوم‌شخصِ مفرد، اکثر فعل‌های داستان چنین خواهد شد: رفت، نشست، دید، می‌گفت و...

بخش بزرگی از جذابیت و گیرایی داستان، در گرو انتخاب راوی است. گاه، می‌توان روایت داستان را به دست اشیا سپرد؛

🎯 مثل داستان کوتاهِ «چشمان دکمه‌ای من» از زنده‌یاد بیژن نجدی که از زبان یک عروسک روایت می‌شود.

گاه، می‌توان هر تکه یا هر فصل از داستان را از زبان یکی از شخصیت‌ها روایت کرد؛ مثل داستان کوتاه «ویزای بهشت» نوشته عباس جعفری مقدم.

گاه، می‌توان کل داستان یا قسمت عمده‌‌ای از آن را از زبان چند راوی، و به چند شکل مختلف روایت کرد.

این نوع روایت، برای ایجاد معما در داستان، بسیار مناسب است.

فیلم «رخ دیوانه» ساخته ابوالحسن داوودی را ببینید تا کاربرد آن را بهتر درک کنید.

✍ رضا خوشه‌بست

🎯 با‌توجه به توضیحات گفته‌شده در فوق، آیا می‌توانید داستان، داستان‌ها، فیلم یا فیلم‌های دیگری را نام‌ ببرید که در آنها راوی‌های مختلف و متعددی داشته باشد و به اشکال مختلفی روایت شده باشد؟ اگر پاسخ شما به این سؤال مثبت است، نام آنها‌را برای ما هم بنویسید.

عناصر داستان و داستان نویسی{شماره 40}

زاویه دیدهای غالب در داستان

دیدگاه دانای کل نامحدود:

این دیدگاه که از آن  به عنوان دیدگاه سوم شخص هم یاد می‌شود به زاویه‌ی دیدی اطلاق می‌گردد که در آن راوی به شکل نامحدودی از تمام امکانات روایت برخوردار است. تمام آن‌چه در متن اتفاق می‌افتد از اعمال و گفتار و حتی ذهنیات شخصیت‌ها با اطلاع است.(راوی مفسر یا همه‌چیزدان را به خاطر بیاورید این دیدگاه با این راوی روایت می‌شود).

بیشتر آثار کلاسیک به طور مثال جنایت و مکافات نوشته‌ی داستایفسکی و یا آناکارنینا از تولستوی با این دیدگاه روایت شده‌اند.

دیدگاه دانای ( کل) محدود:

این دیدگاه تنها برروی یک شخصیت اصلی متمرکز است و رویدادها را از زاویه‌ی دید او روایت می‌کند.دراین دیدگاه خواننده فقط به ذهنیات همان شخصیت اصلی دسترسی دارد و بقیه‌ی شخصیت‌ها را از روی رفتار و گفتارشان می‌شناسد.به نظر می‌رسداین نوع دیدگاه برای داستان کوتاه مناسب‌تر باشد چراکه در داستان کوتاه کانون توجه بر یک شخصیت مرکزی است در حالی‌که در رمان این امکان برای چند شخصیت فراهم است.پیرمرد و دریا نوشته‌ی ارنست همینگوی از این دیدگاه برای روایت استفاده کرده‌است.

دیدگاه نمایشی یا دیدگاه عینی:

دیدگاه نمایشی ویا عینی،هر چیز راکه می‌بیند روایت می‌کند.مانند دو دیدگاه قبل به ذهن شخصیت ویا شخصیت‌های داستان و رمان نفوذ نمی‌کند و صرفا هر آن‌چه را مشاهده می‌کند بازگو می‌کند.این دیدگاه را می‌توانید باراوی بی‌طرف و خونسردی به خاطر آورید که در داستان‌های ارنست همینگوی نویسنده‌ی امریکایی به کرات دیده شده‌است به طور مثال داستان آدمکش‌ها از دیدگاه عینی روایت شده‌است هیچ قضاوتی درباره‌ی شخصیت‌ها نمی‌شود،چیزی از آشوب و نگرانی شخصیتی که در انتظار مرگ است نمی‌خوانیم ولی با این وجود، این دیدگاه می‌تواند در نوع خود از تاثیرگذاری خوبی برخوردار باشد به دلیل آن‌که هر چه را به خوبی نمایش دهیم می‌توانیم بر القای تاثیر درست آن نیز امیدوار باشیم.

 دیدگاه اول شخص:

این دیدگاه که امروزه درروایت انواع داستان‌ها دیده می‌شود،انواع مختلفی دارد ومی‌تواند اززبان شخصیت اصلی یا یکی از شخصیت‌های فرعی متن بازگو شود.(موقعیت من راوی رادر ذهن مرور کنید).

این دیدگاه انواع متنوعی دارد.اگر نویسنده بخواهد دیدگاه اول شخص را از زبان شخصیت اصلی داستان و یا رمان روایت کند، می‌تواند خاطره‌نویسی،زندگی‌نامه نویسی،اعتراف‌نویسی،نامه‌نگاری و حتی وقایع‌نگاری را برای روایت اختیار کند و هم‌چنین در این نوع روایت،نقل و شرح زمان گذشته مد نظر است.

عناصر داستان و داستان نویسی{شماره ۴۱}

زاویه دیدهای دیگر در داستان

دیدگاه دوم شخص :

این دیدگاه که نمونه‌ی اعلای آن را در آئورا نوشته‌ی کارلوس فوئنتس می‌توانید بخوانیدبه دیدگاهی نظر داردکه راوی، کسی یاخواننده رامخاطب خود قرار داده است.

دیدگاه تک گویی درونی :

«گونه‌ای از دیدگاه اول شخص است که راوی باگفتن ذهنیات خود داستان یابه عبارتی رخدادها،کنش‌ها،دیالوگ‌های شخصیت‌ها ورابطه‌ها را بازگو می‌کند.چون دراین حالت فرض بر این است که مخاطبی وجود ندارد،لذا راوی حرف‌های خود را به نحو پراکنده و بی‌نظم وقاعده‌ای بیان می‌کندهمین امرموجب می‌شودکه داستان ازحیث زمان‌بندی و انسجام تابع قواعد معمولی نباشد».

تک‌گویی‌درونی یا مونولوگ،یکی از شیوه‌های ارائه‌ی جریان سیال ذهن است.این دیدگاه را ویرجینیا وولف در آثارش به کارگرفته است.

دیدگاه تک گویی بیرونی :

«گونه‌ای ازدیدگاه اول شخص است که راوی باگفتن ذهنیات خود داستان را بازگویی می‌کند،اما با این فرض که کسی مخاطب اوست.چه بسا مخاطب اصلا وارد داستان نشودو حرفی نزند اما اگر هم عملی و حرفی از او به میان آید،باز این راوی است که آن‌ها رانقل می‌کند چون فقط اوست که حق دارد روایت کند...سقوط آلبر کامو با چنین دیدگاهی نوشته شده‌است».

حدیث نفس یا خودگویی:

حدیث‌نفس یا خودگویی یکی دیگر از دیدگاه‌های روایت است که بیشتر در نمایشنامه و سینما کاربرد دارد.

«حدیث‌نفس یا خودگویی یا حرف زدن با خود،آن است که شخصیت افکار و احساسات خود را به زبان بیاورد تا خواننده یا تماشاچی از نیات و مقاصد او با خبر شود و بدین طریق اطلاعاتی درباره‌ی شخصیت نمایشنامه یا داستان به خواننده داده می‌شود...تفاوت حدیث‌نفس با تک‌گویی‌درونی آن است که در حدیث‌نفس شخصیت با صدای بلند صحبت می‌کند در حالی که در تک‌گویی‌درونی گفته‌ها در ذهن او می‌گذرد.حدیث‌نفس در عین حال با تک‌گویی‌بیرونی نیز تفاوت دارد زیرا در تک‌گویی‌بیرونی شخصیت داستان برای گفته‌های خود مخاطبی دارد حال آن‌که در حدیث‌نفس شخصیت از وجود و حضور دیگران غافل و بی‌خبر است.حدیث‌نفس بخشی ازاثر است درحالی که «تک‌گویی‌بیرونی می‌تواند همه اثر رابه خوداختصاص دهد».

در تک‌گویی‌درونی و بیرونی ونیز حدیث‌نفس،راوی اول‌شخص قصددارد،رویدادها را درزمان حال(هم‌زمان)نقل کند.

دیدگاه بی‌ روای :

«دیدگاهی است که در آن نویسنده داستان را مستقیما روایت می‌کند و فرایند نقل داستان از صافی ذهن هیچ روایت‌کننده‌ای عبور نمی‌کند.گویی نویسنده پاره‌ای از واقعیت را از جهان بیرون برگرفته و داستان خود را با آن ساخته‌است.برای نمونه، این واقعیت می‌تواند در قالب چند نامه،یادداشت روزانه و یا گفت‌وگو مکتوب شود،مشروط بر آن‌که در فاصله میان نامه‌ها و یادداشت‌ها و گفت‌وگوها هیچ‌گونه توصیف و یا تفسیری وجود نداشته باشد.هر گونه متن اضافه‌ای می‌تواند داستان را به یکی از دیدگاه‌های راوی‌دار بغلتاند».

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره ۴۲}

پیرنگ داستان کوتاه «مترجم دردها»؛ نمونه‌ای از پیرنگ باز

🎯 زن و شوهری هندی‌الاصل که مهاجر و شهروند آمریکا هستند همراه کودکان خود به‌قصد دیدار مکان‌های تاریخی کشور مادری خود به هندوستان سفر می‌کنند. آنها در هندوستان با مردی هندی که هم راننده است و هم شرح آلام و دردهای مردم نواحی مختلف هند را برای پزشکی‌هندی در مطبش ترجمه می‌کند تا درمان شوند، آشنا می‌شوند.

مرد علاقه‌ی شدیدی به‌ایجاد ارتباط و هم‌کلامی با زن‌ مهاجر می‌شود و می‌خواهد با او از خودش بگوید و در این امر بسیار مشتاق است؛ اما در‌نهایت، به‌نقل‌از زن مهاجر متوجه می‌شود که فرزند آخر آن زن متعلق به همسرش نیست و حاصل یک رابطه‌ی نامشروع با دوست هندی همسرش است. اینجاست که مرد راننده از قصد خود منحرف می‌شود و متوجه می‌شود که هر‌آنچه خیلی لوکس و شیک به‌نظر آید، الزاماً چیز خوبی نیست و نباید ظاهر امور را ملاک تصمیم و قضاوت قرار دهد.

نویسنده در این داستان تفاوت‌های جنسیت‌زده در بین مهاجران هندی به آمریکا را در مقایسه با روابط سنتی جامعه‌‌ی هند به رخ مخاطب می‌کشد و مقایسه می‌کند.

درجات آزادی جنسی بین مهاجران و محدودیت جنسی همین افراد در کشور خودشان نشان داده می‌شود.

نتیجه‌ی داستان در قسمت‌های مختلف به خود مخاطب محول شده است و دارای نتیجه‌ی کاملاً شفاف و مشخصی نیست و عناصر داستان مانند گره‌گشائی و اوج و فرود در این داستان چندان قوی نیستند؛ پس، این داستان کوتاه از نوع «پیرنگ باز» است.

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره ۴۳}

پلکان داستان نویسی

پله دهم :آغاز نگارش و ویرایش داستان

با‌ مطالعه و تمرین بر پلکان داستان‌نویسی، داستان‌نویس مبتدی، دیگر خوب می‌داند که داستان‌ درباره چیست؛ حوادث آن در کدام زمان و مکان رخ می‌دهد؟

شخصیت اصلی و رقیب او کیست؟ هر فصل از کجا شروع و به کجا ختم می‌شود؟ و... .

حالا باید با این سرنخ‌ها، باید دل‌به‌دریا بزند و مشغول نوشتن شود.

روشن است که با این مقدمات، نوشتن داستان چه قدر آسان و لذت‌بخش خواهد بود.

به احتمال قوی، در میانه‌ی نوشتن، بارها مطالب جدید به داستان‌نویس الهام می‌شود.

حتی شاید داستان‌نویس تصمیم بگیرد شخصیتی را به داستان اضافه یا از آن حذف کند.

شاید به این نتیجه برسد باید در شناسنامه شخصیت‌ها یا برخی از حوادث پیرنگ داستان، دست ببرد.

شاید صلاح ببیند برخی از ویژگی‌های زمان و مکان را تغییر دهد و... .

با وجود این، پیشنهاد می‌کنم حتما طبق برنامه‌ای منسجم و البته منعطف، نگارش داستان را آغاز کنید؛

در غیر این صورت، محتمل است که «ابر و باد و مه و خورشید و فلک» دست به دست هم دهند و هر بار به بهانه‌ای شما را از نوشتن بازدارند.

برنامه‌ریزی برای نوشتن داستان به عوامل متعدد وابسته است؛ مثل: میزان پیچیدگی موضوع و حجم داستان، ابزار نوشتن، میزان مهارت داستان‌نویس در استفاده از تکنیک‌ها، عادت‌های رفتاری و روحیات داستان‌نویس، زندگی شخصی و شرایط خاص داستان‌نویس، تعهد یا عدم تعهد او به ناشر.

پیشنهاد: قبل از تکمیل اولین نسخه داستان، به هیچ عنوان آن را بازنویسی نکنید. تا حد ممکن، با توجه به فصل‌بندی، نسخه اول را سریع بنویسید.

بعد از تکمیل نسخه اول، بدون بازنگری، داستان را مدتی کنار بگذارید. سپس در مرحله بازنویسی، با عیب‌یابی و رفع کمبودها و کاستی‌ها، کیفیت آن را ارتقاء دهید و درنهایت آن‌را از جنبه‌های مختلف، ویراستاری کنید تا پاکیزه و خوشخوان شود.

آشنایی با عناصر داستان نویسی

عناصر داستان ، اجزای بنیادین تشکیل دهنده ی داستان هستند . در میان اهل فن و نویسندگان در مورد تعداد و ترکیب عناصر بنیادین داستان اتفاق نظر وجود ندارد. به عنوان مثال:

داستان دربردارنده چند عنصر اصلی است: پیرنگ، شخصیت ، معنا ، روایت و زاویۀ دید.  

• یک تصویر می‌تواند بیانگر تمام عناصر داستان باشد: درونمایه (تم)، شخصیت، کشمکش، صحنه، سبک و ...  

• نویسنده با افزودن عناصری نظیر شخصیت، گفتگو و صحنه به پیرنگ داستانش رنگ و بوی شخصی می‌دهد.  

• در چاچوب داستان چند عنصر مهم داستانی قرار می‌گیرند: شخصیت، کنش و کشمکش.

به نظر من زاویه دید یکی از بنیادی‌ترین عناصر هنر داستان‌نویسی است.

برای نگارش یک داستان موفق باید درک درستی از عناصر بنیادین داستان‌گویی داشت، نظیر زاویه دید، گفتگو و صحنه.

پیرنگ

پیرنگ، یا خط داستانی، اغلب به عنوان یکی از عناصر بنیادین ادبیات داستانی برشمرده می‌شود. پیرنگ عبارت‌است از ساخت و پرداخت کنش‌های یک داستان. در سطح خرد، پیرنگ مجموعه‌ای‌ست از کنش‌ها و واکنش‌ها، یا محرک‌ها و پاسخ به محرک‌ها. در سطح کلان پیرنگ آغاز، میانه و پایان دارد. اغلب آن را با نموداری کمان شکل با خطوط زیگ‌زاگی برای نمایش اوج و فرود کنش داستان ترسیم می‌کنند. در سطح میانه، ساختار پیرنگ متشکل است از صحنه و پایان‌بندی. صحنه واحدی از درام است که در آن کنش واقع می‌شود. سپس، نوعی تحول یا گذار از موقعیت فعلی صورت می‌گیرد و در پی آن پایان‌بندی می‌آید: جمع‌بندی و پیامد داستان.

مقدمه‌چینی

مقدمه‌چینی به معنای خلق موقعیت داستانی اولیه است. دراین مرحله صحنه به شیوه‌های گوناگون طراحی می‌شود، شخصیت‌ها معرفی می‌شوند، و کشمکش آغاز می‌شود. برای مثال:

پیش‌آگاهی

پیش‌آگاهی، تکنیکی است که نویسنده به کار می‌بندد تا سرنخ‌هایی را در اختیار خواننده قرار دهد. خواننده با استفاده از این سرنخ‌ها می‌تواند آنچه را که قرار است بعدتر در داستان اتفاق بیفتد پیش‌بینی کند. به عبارت دیگر، نویسنده به نکات ظریفی اشاره می‌کند که از رویدادهای آتی پیرنگ خبرمی‌دهند و بعداً در داستان به کار می‌آیند.

کنش صعودی

کنش صعودی، عنصر روایی یک اثر داستانی‌ست که از پس مقدمه‌چینی می‌آید و به نقطه اوج داستان می‌انجامد. کنش صعودی معمولاً به منظور ایجاد تعلیق تا رسیدن به نقطه اوج به کار می‌رود و نباید آن را با میانه داستان اشتباه کرد. هر آنچه بعد از نقطه اوج می‌آید را کنش فرودی می‌نامند.

در یک اثر داستانی، نقطه اوج جایی است که قهرمان با جدی‌ترن چالش خود مواجه می‌شود. چالشی که اجتناب ناپذیر است و بیم آن می‌رود که به شکست قهرمان بینجامد. نقطه اوج برای مخاطب غافلگیرکننده است و او را وامی‌دارد داستان را با اشتیاق تا پایان دنبال کند. نقطه اوج اغلب از سه بخش تشکل شده‌است. شخصیت دچار تغییر می‌شود، چیزی در مورد خودش یا یک شخصیت دیگر کشف می‌کند و مضمون داستان آشکار می‌شود.

کنش نزولی

کنش نزولی معمولاً در تراژدی‌ها و داستان‌های کوتاه دیده می‌شود. کنش نزولی پس از اوج می‌آید و تأثیرات آن را نمایش می‌دهد و در نهایت به پایان‌بندی یا عاقبت داستان (که گاه فاجعه‌بار است) می‌انجامد. داستان پایان می‌یابد و مخاطب اتفاقی که در اوج داستان رخ داده و پیامدهای آن را درک می‌کند.

نتیجه

پس از اوج، کشمکش داستان به نتیجه نهایی خود می‌رسد. ممکن است یک تعلیق نهایی وجود داشته باشد که مخاطب را درباره پایان داستان در تردید بگذارد.

کشمکش

کشمکش عنصری ضروری در ادبیات داستانی‌ست و به معنای چالشی است که قهرمان با آن روبه‌رو می‌شود و در تمام گونه‌های ادبیات کاربرد دارد. انواع کشمکش را بر اساس ویژگی‌های قهرمان و ضدقهرمان معمولاً به این شکل طبقه‌بندی می‌کنند:

شخصیت

شخصیت‌پردازی را یکی از عناصر بنیادین داستان می‌دانند. شخصیت در داستان مشارکت می‌کند، معمولاً یک انسان است و هویت و ویژگی‌های گوناگونی دارد که از بطن داستان برآمده است. گونه‌های مختلف شخصیت‌های داستانی از این قرارند:

• شخصیت راوی: شخصیتی است که مخاطب داستان را از زاویه دید او تجربه می‌کند، با او همدردی می‌کند و از او طرفداری می‌کند، از این رو شخصیت اصلی داستان است.

• قهرمان: شخصیتی است که کنش داستان را پیش می‌برد و انتظار می‌رود به هدف غایی داستان نائل شود. در شیوهٔ داستانگویی غربی، قهرمان عموماً شخصیت اصلی داستان است.

• ضدقهرمان: شخصیتی است که در برابر قهرمان قد علم می‌کند.

• شخصیت ایستا: شخصیتی است که در روند داستان دچار تغییر محسوسی نمی‌شود.

• شخصیت پویا: شخصیتی است که در روند داستان دستخوش تغییرات شخصیتی می‌شود.

• شخصیت متضاد: شخصیتی است که از نظر خصوصیات درست در نقطه مقابل قهرمان قرار دارد و شخصیت و ویژگی‌های قهرمان را آشکار می‌کند.

• شخصیت مکمل: شخصیتی که در داستان نقشی ایفا می‌کند اما نقش او چندان عمده نیست.

• شخصیت فرعی: شخصیتی است که نقش کوچکی در داستان دارد.

شیوه‌های پرداخت شخصیت

• ویژگی‌های ظاهری: ظاهر بیرونی شخصیت توصیف می‌شود تا خواننده بتواند او را بشناسد.

• گفتگوها: شخصیت چه می‌گوید و چطور می‌گوید.

• کنش‌ها: کارهایی که شخصیت انجام می‌دهد و چگونگی انجام آنها

• واکنش دیگران: شخصیت‌های دیگر او را چطور می‌بینند و با او چه رفتاری دارند.

گونه‌های پیرنگ

 ترتیب زمانی:

تمام رویدادها به ترتیبی رخ می‌دهند که در متن آمده‌است. ممکن است اشاره‌هایی به گذشته یا آینده وجود داشته باشد، اما بازگشت به گذشته یا آینده در کار نیست.

بازگشت به گذشته :

بازگشت به گذشته یا فلاش‌بک یعنی به میان آوردن صحنه‌ای که روایت را از زمان فعلی داستان به زمانی در گذشته برمی‌گرداند. از فلاش‌بک اغلب به منظور بازنمایی رویدادهایی استفاده می‌شود که از نظر زمانی مقدم بر خط توالی اتفاقات داستان رخ داده‌اند و یا اطلاعاتی ضروری در مورد پیش‌داستان (آنچه قبل از شروع داستان رخ داده) به دست می‌دهند. فلاش‌بک‌های مبتنی بر شخصیت، رویدادهای مهمی را از گذشته  شخصیت بازگو می‌کنند که در رشد و گستردگی شخصیت نقش داشته‌است.

درست در نقطه  مقابل، بازگشت به آینده یا فلاش‌فوروارد، رویدادهایی را آشکار می‌کند که در آینده به وقوع خواهد پیوست. این تکنیک به منظور ایجاد تعلیق در داستان و یا پرداخت شخصیت به کار برده می‌شود.

 پرداخت صحنه :

پرداخت صحنه، به معنای توصیف زمان و مکان داستان، را اغلب یکی از عناصر بنیادی ادبیات داستانی می‌دانند. در برخی موارد صحنه خود به یکی از شخصیت‌های داستان بدل می‌شود و ممکن است لحن ویژه‌ای به داستان بدهد.

درون مایه (تم):

درون‌مایه یا تم عصاره مفهومی داستان است و اغلب آن را یکی از عناصر بنیادی ادبیات داستانی می‌دانند. مفهوم یا ایده محوری داستان که عنصر وحدت‌بخش داستان هم است. اگر بپرسند «ازاین داستان چه چیزی یادگرفتید؟» پاسخ همان درونمایه یا تم خواهد بود.

سبک :

سبک چیزی نیست که نوشته شده بلکه چگونه نوشتن آن است. سبک در ادبیات داستانی به قراردادهای زبانی اشاره دارد که در ساختمان اثر به کار می‌روند. داستان‌نویس ممکن است بیان، ساختار جمله، جمله‌بندی، گقت‌وگو نویسی، یا سایر جنبه‌های زبانی را دستکاری کند تا سبک یا حال و هوای به خصوصی را خلق کند.

زاویه دید:

زاویه دید، نمایش‌دهنده شیوه‌ای است که نویسنده به‌وسیله آن، مصالح و مواد داستان را به خواننده ارائه می‌کند و درواقع رابطه نویسنده را با داستان نشان می‌دهد. هر داستانی باید گوینده‌ای داشته باشد که موضوع را نقل می‌کند؛ این نقل موضوع ممکن است به شیوه اول شخص یا دوم شخص یا سوم شخص صورت بگیرد.

شرح:

شرح، عام‌ترین نوع نوشتن است. زیرا در هر امری که نیاز به فهمیدن دارد، تعریف واژه‌ای دادن نشانی خیابانی، تعریف ساختمان یک گیاه، سازوکار یک ساعت، انگیزه یک واقعه تاریخی و مفهومی فلسفه‌ای از «شرح» استفاده می‌شود. منظور از «شرح» توضیح چیزی است، غرض اطلاعات دادن است.

 شکل :

شکل، اصطلاحی است در نقد ادبی و آن نظم یا هیئتی است که برای بیان محتوای اثر هنری به کار می‌رود و به عبارت دیگر، روش و طرز تنظیم و هماهنگ کردن اجزای اثر هنری است یا به زبان ساده‌تر، روش ارائه اثر هنری است نه آنچه اثر می‌خواهد ارائه دهد که غالبا از آن به محتوا تعبیر می‌شود.

صحنه:

زمینه جسمانی (فیزیکی) و فضایی را که در آن عمل داستانی صورت می‌گیرد، صحنه می‌گویند. این صحنه ممکن است در هر داستان متفاوت باشد و عملکرد جداگانه‌ای داشته باشد. هر نویسنده‌ای صحنه را برای منظور خاصی به کار می‌گیرد

ضد قهرمان :

شخصیت یا قهرمان اصلی هر اثر ادبی، می‌تواند آدم معمولی نباشد و خصوصیات قراردادی، خصوصیاتی مثل اصیل‌زادگی، سلحشوری، آرمان‌گرایی و بی‌نیازی از مال و منال در قصه‌های سنتی و تشخص و ویژگی‌های مثبت شخصیت‌های اصلی داستان‌های امروزی را نداشته باشد، این نوع شخصیت‌های داستانی را ضد قهرمان می‌خوانند؛ شخصیت‌هایی با ضعف‌ها و ناتوانی‌های عاطفی و خلقیذو خصوصیات و خلقیاتی خلاف عرف و عادت مرسوم زمانه.

طرح : داستانواره

به هر قطعه‌ای که به توصیف شخصیتی، صحنه‌ای، حادثه‌ای واحد می‌پردازد، طرح یا داستانواره می‌گویند. طرح، خصوصیت و خصلتی خاص خود دارد که آن را از داستان جدا می‌کند.

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 44}

پلکان داستان نویسی :

پله‌ی یازدهم: بازنویسی داستان پس‌از فاصله‌زمانی مناسب

پس‌از گذشت مدتی، حین بازخوانی داستان، متوجه خواهید شد که نسخه اول چه قدر خام است؛

مثلاً گفتگوی شخصیت‌ها ضعیف است، شخصیت‌پردازی ناقص است، جذابیت داستان کم است، نثر داستان سست و ناهموار است و...

در این مرحله، باید به عیب‌یابی داستان بپردازید. همچنین، غلط‌های املایی و انشایی متن را برطرف کنید.

شاید لازم باشد داستان خود را چند‌بار بازنویسی کنید. در‌این‌صورت، بهتر است داستان را در فواصل زمانی مناسب، بازنویسی کنید.

فاصله گرفتن از داستان، به شما کمک می‌کند در بازنویسی، کاستی‌ها را با شامه‌ی تیزتری بیابید، و برای حذف زوائد، با قاطعیت بیشتر عمل کنید.

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 45}

زاویه‌دید؛ نظرگاه؛ دیدگاه! راوی داستان

زاویه‌دید یعنی‌اینکه چه‌کسی داستان را می گوید؟ و داستان را چگونه باید گفت؟

«هر داستان ارتباط و تعاملی است بین نویسنده و خواننده.»

به‌همین‌علت، باید بیان این رابطه در‌شکلی طبیعی و مؤثر انجام شود.

هر داستان یک «راوی» دارد.

«راوی کسی است که داستان را تعریف می کند.»

🎯 انواع دیدگاه یا زاویه‌دید

۱. اول‌شخص:

الف) اول‌شخصِ مفرد؛

ب) اول‌شخصِ جمع؛

ج) اول‌شخصِ موقت.


۲. دوم‌شخص مفرد

۳. سوم‌شخص (دانای کل): محدود و نامحدود

الف) سوم‌شخصِ ذهنی

ب) سوم‌شخصِ عینی

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 46}

 اول شخص :

این راوی ممکن از درون داستان ماجراها را تعریف کند؛ یعنی خودش یکی از اشخاص داستان است و رویدادی را تعریف می‌کند که برای خودش اتفاق افتاده. راوی اول‌شخص می‌تواند شخصیت فرعی هم باشد که همراه شخصیت اصلی است و حوادث پیش‌آمده برای شخصیت اصلی را تعریف می‌کند. این راوی، «اول‌شخصِ مفرد» است.

راوی اول‌شخص نباید از همه‌چیز آگاه باشد ( یعنی نباید دانای کل باشد.)؛ این برای خواننده غیر قابل باور و پذیرش است، مگر‌اینکه شخصیت، «روایت‌کننده‌ی خاص» باشد؛ مثلاً جادوگر، فالگیر یا پیشگو باشد؛

یااینکه بخواهیم داستانی متفاوت داشته باشیم مثل داستان «استخوان‌های دوست‌داشتنی» اثر آلیس سبالد که در آن، راوی، دختر جوانِ مقتولی است  که پس‌از مرگ با تجربه‌ی خروج روح از بدن، وضعیت خانواده‌ی خود را بعد‌از مرگش مشاهده، و تعریف می‌کند.

در داستان‌هایی که پر از ماجرا و آکسیون‌های (واکنش‌های رفتاری) زیاد هستند از اول‌شخص استفاده نکنید؛ چون در‌این‌صورت، راوی شخصی پرگو و پر‌حرف و خودخواه به‌نظر می‌آید که از همه‌چیز خبر دارد و برای همه‌چیز اظهار نظر می‌کند و این خارج‌از طاقت خواننده است.

در شیوه‌ی اول‌شخص، معمولاً داستان از زبان شخصیت اصلی داستان بیان می‌شود؛ پس او نباید چیزهایی بداند که بیشتر‌از حد توانایی یک آدم عادی است، با‌این‌وجود، از زبان او باید همه‌ی افکار و اعمال و انگیزه‌ها و امیدهای اشخاص دیگر، داستان را به خواننده منتقل کند.

اول‌شخص همه‌چیز را نمی داند و دانسته‌هایش فقط مقید به آن‌چیزهایی است که شنیده و دیده است.

در این‌شیوه، نویسنده در قالبِ یک آدم عادی است که داستان خود را از زبان او می گوید و چندان دقیق و ریزبین نیست. باید اطلاعاتی که درباره‌ی اشخاص و صحنه‌ها می‌دهد با نیروی دید او سازگار باشد و بخواند.

اول‌شخص بهتر است پر‌حرف و گزافه‌گو نباشد و درباره‌ی هر‌چیز و هر‌کسی نظر ندهد.

مگر‌اینکه بخواهیم شخصیتی خاص را نشان بدهیم که با این اظهار نظر‌ها تقابلش را با خودش و جهان پیرامونش نمایش دهد.


داستان «تنهایی دونده‌ی ماراتن» اثر آلن سیلیتو

🎯 مثال از داستانی که زاویه‌دید اول‌شخص مفرد دارد و اول‌شخص مفرد هم در‌عین حال راوی داستان هم هست:

«به‌محض اینکه به بورستال رسیدم، مرا به یک دونده‌ی ماراتن تبدیل کردند. با خود فکر می‌کردند فیزیک من برای این‌کار مناسب است. آخر من قد‌بلند و لاغر هستم و راستش را بخواهید خیلی‌هم بدم نیامد. در خانواده‌ی ما دویدن کار عادی است به‌خصوص دویدن برای فرار از دست پلیس.»

از کتاب «تنهایی دونده‌ی ماراتن» اثر آلن سیلیتو

عناصر داستان و داستان نویسی{شماره 47}

 اول شخص جمع:

یک شکل از روایت اول‌شخص: اول‌شخص ِجمع (ما) است. یعنی یک نفر به‌نمایندگی از یک جمع، داستانی را که برایشان اتفاق‌افتاده، تعریف می‌کند.

🎯 نمونه های اول شخص جمع:

داستانِ کوتاه «خروس» اثر ابراهیم گلستان؛

🎯 مثال:

«وقتی در زدیم از‌روی سر‌در خانه خروس انگار پارس کرد. این دیگر اذان نبود. در‌هر‌حال، ما از جایمان جستیم.

ما صبح از جزیره‌ی دَیٌر راه افتادیم. دریای گرم، آبی و آرام بود. ما دیر آمدیم. تقصیر از ما بود. ما صبح در جزیره زود نجنبیدیم. گفتند روی تپه آهو هست؛ رفتیم بی‌تفنگ تماشای آهو‌ها.»

از کتاب «خروس» اثر ابراهیم گلستان.



«شاخه گلی برای امیلی»، اثر ویلیام فاکنر.

🎯 مثال:

«ما در آن‌موقع نمی‌گفتیم که میس‌امیلی دیوانه است. ما خیال می‌کردیم که باید این‌کار را بکند. ما تمام جوان‌هایی را که پدرش از او رانده بود، به‌یاد داشتیم، و چون دیگر کسی نمانده بود، می‌گفتیم باید هم به کسی که او را غارت کرده است دو‌دستی بچسبد، همان‌طور که همه می‌چسبند.

میس‌امیلی مدتی مریض بود. وقتی‌که دوباره او را دیدیم، موهایش را کوتاه کرده بود، و شکل دخترها شده بود، و آدم را کمی به‌یاد فرشته‌هایی که تو پنجره‌های رنگین کلیسا می‌کشند، می‌انداخت - قیافه‌ی آرام و غمگینی داشت.»

از داستان «شاخه‌گلی برای امیلی» اثر ویلیام فاکنر.

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 48}

اول شخص موقت:

یعنی شخصیت دارد داستان را تعریف می‌کند که ناگهان راوی عوض می‌شود و از‌طریق شخصی که دیالوگی را گفته، داستان ادامه پیدا می‌کند و دوباره بر‌می‌گردد به‌همان شخص راوی اولی یا قبلی؛ یعنی روایت داستان در داستان است.

🎯 نمونه‌های راوی «اول‌شخصِ موقت»:

 کتاب (سمفونی مردگان )اثر عباس معروفی

🎯 مثال از راوی اول‌شخص موقت که از اول‌شخص مفرد شروع می‌شود و با حالت رفت‌و‌برگشتی در‌نهایت به خود راوی اول‌شخص مفرد می‌رسد:

«با دست به آیدین اشاره کردم و نشستم.

دکتر گفت: چه‌‌اش هست؟

گفتم: توی سرش بازار مسگرهاست.

دکتر گفت: ببرش دیوانه‌خانه؛ معاینه‌اش کرد و نسخه‌ای نوشت.

ما برگشتیم. در راه هر‌چه من می‌گفتم، او حرف خودش را می‌زد.»

از کتاب «سمفونی مردگان» اثر عباس معروفی

«چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» اثر زویا پیرزاد؛

داستان (سه قطره خون) اثر صادق هدایت

🎯 مثال از داستان اول‌شخص موقت که از راوی اول‌شخص مفرد شروع می‌شود و با دیالوگ‌های شخصیت دیگری در داستان حالت رفت‌و‌برگشتی ایجاد می‌کند و درنهایت به همان راوی اول‌شخص مفرد می‌رسد:

«وقتی‌که بر‌می‌گشتم از آن‌بالا، در خانه‌ی سیاوش نگاه کردم. دیدم ایستاده. من با تعجب گفتم:

سیاوش تو هستی؟

او مرا شناخت و گفت: بیا‌ تو. کسی خانه‌مان نیست.

صدای تیر را شنیدی؟

با سر اشاره کرد و پرسید: تو چرا به‌دیدن من نیامدی؟

باز همان سؤال را پرسیدم. بدون‌اینکه جواب بدهد، دست مرا گرفت و برد پای درخت کاج و چیزی را نشان داد. من از نزدیک نگاه کردم، سه‌چکه‌خون تازه روی زمین چکیده بود.»

از داستان کوتاه «سه‌قطره‌خون» اثر صادق هدایت.


داستان ( زوال و گمراهی دفنی فین )اثر آر ، بروس مودی

🎯 مثال از داستانی که در آن زاویه‌دید اول‌شخص مفرد است که راوی داستان هم هست؛ اما راوی، شخصیت اصلی داستان نیست و راوی فقط ناظر اتفاقات داستان است؛ یعنی راوی بیرونی است:


«واقعاً خودت هستی؟» این صدا، خوش‌آوا و بلند، از بالا و عقب به‌سوی من روانه شد، مثل همیشه. مثل صدای ناقوس‌های روستایی دیگر نا‌محسوس بود. من که نمی‌توانستم جواب منفی بدهم از میز‌تحریرم فاصله گرفتم و به‌ بالا نگاهی انداختم و لبخندی از روی کج‌خلقی زدم. جواب دادم: «بله.» صورتی که از روی شانه‌هایم مرا دید می‌زد، یکٌه خورد. چهره‌ای که زیبایی نامتعارفی داشت، همان‌طور‌که پاهایش را روی زمین می‌کشید، به عقب رفت.

از داستان «زوال و گمراهی دفنی‌فین» اثر آر. بروس مودی

عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 49}

سوم شخص مفرد :

در این دیدگاه، نویسنده خودش را بیرون از داستان قرار می‌دهد و اتفاقاتی که برای شخصیت‌های داستان رخ می‌دهد را بازگو می‌کند.


در این شیوه، نویسنده همه‌چیز را می داند. به همه‌چیز آگاه است؛ «دانای کل» است؛ اما ماجراها را مخفی نگه می‌دارد تا در خواننده ایجاد «تعلیق و انتظار» کند و او را به اوج داستان برساند.

سوم شخص ذهنی: درباره‌ی ذهنیت، افکار و احساسات شخصیت توضیح می‌دهد.


سوم شخص عینی: اگر راوی داستان نخواهد افکار و احساسات شخصیت را توضیح دهد و باور داشته باشد که شخصیت‌های داستان با اعمال و رفتارهایشان، احساساتشان را نشان می‌دهند، از‌ این دیدگاه یا شیوه‌ی بیان داستان استفاده می‌کند.

عناصرداستان و داستان نویسی {شماره 50}

سوم‌شخصِ مفرد (دانای کل) از‌جهتی، خود دو حالت دارد:

سوم شخص دانای کل محدود:

در این دیدگاه، اطلاعاتی که راوی می‌دهد به‌طور جامع فقط درباره‌ی یکی یا دو تا از شخصیت‌هاست و معمولاً هم دریاره‌ی شخصیت اصلی داستان است.

داستان {زن عجیب} اثر گیل گادوین

🎯 مثال از زاویه‌دید دانای کلِ محدود که برای داستان کوتاه توصیه می‌شود؛ چون داستان را سریع پیش می‌برد:

«ساعت ده همان‌روز بود. ساکنان دائمی خانه‌ی روی کوهپایه مشغول کارهای روزمره‌ی خود شده بودند؛ اما جین، تنها در آشپزخانه نشسته بود و یک لیوان نوشیدنی مقابلش روی میز بسیار تمیزی قرار داشت و هر‌لحظه در احساسی غرق می‌شد که برایش نا‌آشنا بود.»

از داستان «زن عجیب» اثر گیل گادوین 

سوم شخص دانای کل نامحدود:

در این دیدگاه، راوی نسبت به افکار و اعمال همه‌ی شخصیت‌ها آگاهی دارد و اطلاعات می‌دهد؛ یعنی از تمامی افکار، احساسات، اعمال و رفتارهای تمامی شخصیت‌های داستان و تمامی فضاهای موجود در داستان آگاهی تام دارد.