عناصر داستان و داستان نویسی( پارت اول)
مـوضوع : داستان کوتاه
✍🏻(جمال میر صادقـی)
داستان کوتاه، بهشکل و الگوی امروزی در قرن نوزدهم ظهور کرد. اولین بار ادگارآلنپو در سال 1842 داستان کوتاه را تعریف کرد و اصول انتقادی و فنی خاصی را ارائه داد که تفاوت میان شکلهای کوتاه و بلند داستاننویسی را مشخص میکرد. اما برخلاف اصولی که پو ارائه داده بود، داستانهای کوتاهی که در قرن نوزدهم نوشته میشد، فاقد ساختمان حسابشده و محکم بود و به آنها قصه، طرح، لطیفه و حتی مقاله میگفتند.
ارائه تعریفی جامع و مانع از داستان کوتاه که در برگیرندهی انواع داستانهای کوتاه، باشد، کار چندان سادهای نیست و شاید محال باشد.
در طی یک قرن و نیم که از طلوع داستان کوتاه میگذرد، این نوع اثر ادبی در بیشتر کشورهای جهان، مقام و مرتبهای والا برای خود دستوپا کرده است. با گذشت زمان انواع گوناگونی از داستانهای کوتاه بهوجود آمده است و داستان کوتاه، تنوع و تکامل بسیاری یافته و بههمین دلیل تعریفهای معمولی و قدیمی، به اصطلاح تعریفهای سنگ شده، قابلیت انعطاف و جامعیت خود را از دست داده است، چه دنیا و هرچه مربوط به آن است و جامعه انسانی، پویا(دینامیک) است و نمیتوان ایستا(استاتیک) را بر آنها حاکم کرد.
اولینبار ادگار آلنپو در انتقادی که بر مجموعه داستانهای قصههای بازگو شده اثر ناتانیل هاثورن (نویسندهی آمریکایی، ۱۸۶۴-۱۸۰۴) نوشت، داستان کوتاه را چنین تعریف کرد:
(نویسنده باید بکوشد تا خواننده را تحت اثر واحدی که اثرات دیگر مادون آن باشد، قرار دهد و چنین اثری را تنها داستانی میتواند داشته باشد که خواننده در یک نشست که از دو ساعت تجاوز نکند، تمام آن را بخواند.)
در فرهنگ وبستر برای داستان کوتاه تعریفی آمده است که بهنسبت از تعریفهای دیگر کاملتر است و بر اغلب داستانهای کوتاهی که امروز نوشته می شود، قابل تطبیق است:
داستان کوتاه، روایت بهنسبت کوتاه خلاقهای است که نوعاً سر و کارش با گروهی محدود از شخصیتهاست که در عمل منفردی شرکت دارند و غالباً با مدد گرفتن از وحدت تأثیر بیشتر بر آفرینش حالوهوا تمرکز مییابد تا داستانگویی.
بعد از انتشار بعضی از داستانهای کوتاه «بورخس» مثل «درونمایهی خائن و قهرمان» که در آن دو عمل داستانی وجود داشت، فرهنگ و بستر تعریف خود را مؤجزتر و عامتر کرد و بهاینصورت درآورد: «داستان کوتاه، روایت خلاقانهای به نثر است که با چند شخصیت سر و کار دارد و با مدد گرفتن از وحدت تأثیر، بیشتر بر آفرینش حالوهوا تمرکز مییابد تا پیرنگ.»
همانطور که میبینیم «عمل مفرد» در آن حذف شده است و بهجای داستان گویی پیرنگ نشسته است، یعنی خصوصیت روحی و خُلفی در داستانهای امروزی بیشتر از حادثهپردازی و داستانگویی مورد نظر است.
از آنجا که داستان کوتاه اغلب آنات و تغییرات مداوم زندگی فردی و اجتماعی را روایت می کند، طبعاً برای بیان این تغییرات به قالبهای متنوعی نیازمند است. از اینرو داستان کوتاه، پیوسته محمل تجربههای تازه است و انواع گوناگون و رنگارنگی از آن آفریده شده و میشود و نویسندگان بزرگ و ونابغهای هر کدام نوع تازهای از آن را بهنام خود ثبت کردهاند. برجستهترین این نویسندگان عبارتند از ادگار آلنپو(نویسنده و شاعر آمریکایی، ۱۸۰۹-۱۸۴۹)، گوگول(نویسندهی روسی، ۱۸۰۹-۱۸۵۲)،(گی دوموپاسان نویسندهی فرانسوی، ۱۸۵۰-۱۸۹۳)، آنتون چخوف(نویسندهی روسی، ۱۸۶۲-۱۹۰۴)، اُ.هنری یا ویلیام سیدنی پورتر(نویسندهی آمریکایی، ۱۸۶۲-۱۹۱۰)، فرانتس کافکا(نویسندهی چک،۱۸۸۳-۱۹۲۴)، جیمز جویس(نویسندهی ایرلندی، ۱۸۸۲-۱۹۴۲). رینگ لاردنر (نویسندهی آمریکایی، ۱۸۵۵-۱۹۳۳) و ارنست همینگوی(نویسندهی آمریکایی، ۱۸۹۹-۱۹۶۱)، خورفه لوئیس بورخس(نویسندهی آرژانتینی، ۱۸۹۹-۱۹۸۶).
🪺انـواع داستان کوتاه :
خصوصیات انواع مهم داستان کوتاه از بدو پیدایش تاکنون به اجمال چنین است:
داستانهایی که حادثهپردازانه است و گاهی پایان شگفتانگیزی دارد و لطیفهوار است و از آنها بهعنوان داستانهای پیرنگی یا داستان لطیفهوار یاد میکنند. مثل داستان کوتاه «گردن بند» نوشتهی گی دوموپاسان و داستان کوتاه «عروسک پشت پرده» از هدایت؛ همچنین داستان کوتاه «هدیهی مغان» یا «هدیهی کریسمس» اثر اُ.هنری و داستانهای کوتاه دیگر این نویسنده و نیز داستان کوتاه «کباب غاز» نوشتهی محمدعلی جمالزاده.
داستانهایی که برشی از زندگی است و لحظهها و وضعیتها و موقعیتهای نمونهای شخصیت داستان را تصور میکند، بهطوری که خواننده به خصلت و کیفیت زندگی نوعی این شخصیت پی میبرد، مثل داستان کوتاه «بوسه» نوشتهی آنتون چخوف و اغلب داستانهای کوتاه او و داستان کوتاه «یهرهنچکا» از بزرگ علوی.
مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران (ایکوسالا)
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 2}
✍🏻 (جمال میر صادقی)
موضوع:پیرنگ
ارسطو تعریف صریحی برای پیرنگ داده است و پیرنگ را «ترکیب کننده ی حوادث» و تقلید از «عمل» دانسته است. تعریفی است کلی که مفهوم داستان را نیز در بر میگیرد. اگر نویسنده بخواهد به سلیقه و ذوق خود با پسوپیش کردن حوادث، ترتیب توالی زمانی داستان را به هم بزند، این امر، بنابر مقتضیات علت و معلولی رشتهی حوادث پیرنگ صورت گرفته است و داستانهای غیر خطی (عمودی، مدور و چندآوایی و...) را به وجود میآورد. «تقلید از عمل» باید آغاز و میانه و پایانی داشته باشد: «اکنون که اجزای تراژدی را شناختیم، به چگونگی ترکیب وقایع میپردازیم، زیرا که این نخستین و مهمترین قسمت تراژدی است. گفتیم تراژدی تقلید عملی است که کامل، تمام و دارای طول معین باشد. زیرا ممکن است که چیزی کامل و تمام، از بزرگی بیبهره باشد. آن چیز را تمام گوییم که دارای آغاز و میان و پایان باشد. آغاز آن است که ناگزیر، پس از چیز دیگر نیاید، ولی بالطبع پس از آن، چیز دیگری باشد. بالعکس، پایان آن است که خود ناگزیر و یا بر حسب معمول پس از چیز دیگر بیاید، ولی پس از آن چیز دیگر نباشد. میان، آن است که پس از چیز دیگر بیاید و خود نیز چیز دیگری در پس داشته باشد. پس داستان خوب آن است که آغاز و انجامش، نه بهدلخواه شاعر، بلکه مطابق با قواعد باشد.»
«تقلید از عمل» در داستان همچنین باید بکپارچه باشد و وحدت پیرنگ فراهم آمده باشد.«پس همچنین که در سایر هنرهای تقلیدی، یک تقلید همیشه از یک چیز است، همچنان داستان نیز، تقلید یک عمل است، باید عملی واحد و کامل را نمایش دهد، و اجزا و وقایع آن باید چنان بهیکدیگر پیوسته باشد که اگر یکی را جابهجا کنیم و یا برداریم، صورت کلی در هم ریخته و دیگرگون گردد. زیرا آن چیز که بود و نبودش در صورت کلی تاًثیرِ محسوس نکند، در حقیقت، جزء آن کل به شمار نخواهد رفت».
کوتاهترین تعریفی که برای پیرنگ آوردهاند واژهی «الگو» است که خلاصه شدهی «الگوی حوادث» است، اما حوادث بهخودیخود پیرنگ را به وجود نمیآورد بلکه پیرنگ خط ارتباط معقول میان حوادث را ایجاد میکند ازاینرو، ممکن است پیرنگ را چنین تعریف کنیم:
پیرنگ وابستگی موجود میان حوادث داستان را بهطور عقلانی و منطقی تنظیم میکند، بنابراین میتواند راهنمای مهمی باشد برای نویسنده و در عین حال نظم و ترتیب متشکلی باشد برای خواننده، زیرا پیرنگ برای نویسنده ضابطهی اساسی است برای انتخاب و مرتب کردن وقایع، و در نظر خواننده نیز ساخت و وحدت هنری داستان را فراهم میآورد. ازایننظر، پیرنگ فقط ترتیب و توالی وقایع نیست بلکه مجموعهی سازمانیافتهی وقایع است. این مجموعهی وقایع و حوادث با رابطهی علت و معلولی بههم پیوند خورده و با الگو و نقشهای مرتب و مستدل شده است. در گزارش روزنامهها، ما فقط ذکر حوادث را میخوانیم اما اگر بر اساس همین حوادث داستانی نوشته شود ما باید علت روی دادن حوادث را بدانیم و از انگیزهی آنها باخبر شویم فقط ذکر حوادث، داستان را خلق نمیکند، بنابراین ساختمان پیرنگ بر اساس «انگیزهی»۱ بازتاب احساسی وقایع گذاشته میشود و به همین دلیل حوادثی که در داستان رخ میدهد باید علت و انگیزهای داشته باشد و به نتیجهی منطقی منجر شود. از ایننظر اگر پایان داستانی در ما ایجاد شگفتی کند، حتماً پیرنگ داستان، کامل نیست و در تشریح موضوع آن کوتاهی و قصوری شده است. همانطور که پیش از این گفته شد «قصه ها» بر پایهی حوادث بنا شدهاند و این حوادث با نظم ترتیبی کلی و ابتدایی به هم مربوط میشوند، بنابراین قصهها اغلب فاقد پیرنگی استوار و بینقص هستند و گاهی نقش عنصر پیرنگ در آنها به حداقل میرسد. حوادث پیاپی محور قصه قرار میگیرد بیآنکه این حوادث و وقایع از نظم معقول و قابل قبولی برخوردار باشد. «پیرنگ» نه تنها به شکل اثر مربوط است بلکه با محتوای آن نیز ارتباط عمیقی دارد: «در تحلیلی شکل، معمول است که بلافاصله طرح [پیرنگ] را هم مطرح کنند، با وجود این، طرح [پیرنگ] صرفاً به شکل مربوط نیست، ما تضاد اصلی اثر را در طرح [پیرنگ] مییابیم که نشان میدهد طرح [پیرنگ] همان اندازه به محتوا مربوط است که به شکل. صرفاً به خاطر سهولت تحلیل است که باید با طرح [پیرنگ] به مثابه یکی از جنبههای شکل برخورد کرد.
«گورکی» طرح [پیرنگ] را چنین تعریف میکند: «پیوندها، تضادها، مهرها و کینهها و روابط انسانی در حالت کلی در یک کلام، داستان رشد و سازمانیابی این یا آن شخصیت یا تیپ.» ساختمان ماهرانهی یک طرح [پیرنگ] مستلزم توانایی پرورش حوادث درون یک اثر در یک سیر تحوّلی جالب و پویا است.»
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 3}
موضوع:تعریف داستان
داستان از قديمیترين قالبهاي هنري است كه پيشينه بسيار كهنی دارد و انسانها آن را به صورتهاي گوناگون براي يكديگر نقل و بازگو كردهاند. از زماني كه انسانهاي غارنشين پس از يك روز تلاش و كوشش و شكار حيوانات، شبانه درون غارها كنار آتش مي نشستند و ماجراها و اتفاقات روزانه و چگونگي شكار حيوانات وحشي را براي هم بازگو ميكردند و به انتظار پايان ماجراها و حرفهاي هم گوش فرا ميدادند، تا امروز، با همه پيشرفتي كه در زمينههاي مختلف زندگي حاصل شده است و نويسندگان بسياري با خلق آثار متنوعي پا به عرصه ادبيات داستاني نهاده اند؛ همواره انسان نيازمند خواندن و شنيدن داستان و انواع گوناگون آن بوده است.
در هيچ عصري انسان بينياز از داستان نخواهد شد، زيراكه داستانها در زندگي انسان داراي جنبههاي پندآموز و عبرتانگيز ميباشند و بهنوعي درس زندگي و تجربه بهتر زيستن را به انسان میآموزند. ناصر ايراني در تعريف «داستان» اين گونه مي گويد:
«اصطلاح داستان در محدوده هنر داستان نويسي يك معني عام دارد و يك معني خاص؛ در معني خاص شامل رمان و داستان كوتاه ميشود و در معني عام به هر «اثر هنري منثور» گفته مي شود. يكي ديگر از تعاريفي كه از داستان شده است، چنين است:
« داستان يا نوول (Novel) اثري است روايي به نثر كه مبتني بر جعل و خيال (Fiction) باشد. اگر طولاني باشد به آن رمان و اگر كوتاه باشد به آن داستان كوتاه (Short story) مي گويند.»ارسطو در « هنر شاعري» ( بوطيقا) ميگويد:
« داستان از سه قسمت تشكيل شده است: آغاز، ميانه و پايان.»
« آبرامز (Abrams) در تعريف واژه ي فيكشن ( داستان به معني عام آن) و نوول ( داستان نثر) به نقل از نورتراپ فراي( Northropfrye) چنين مي گويد:
«هر اثر هنري منثوري كه بيش ازآنکه از لحاظ تاريخي حقيقت داشته باشد، آفريده و ابداع نيروي تخيل نويسنده به حساب آيد.»
همچنين فراي، داستان را به چهاردسته تقسيم مي كند:
۱- داستان واقع گرا ( Novel of manners)
۲- رمان منثور ( Prose romance)
۳- اعترافات ( Confession) يـا نگـارش شرح حال خود ( Autobiography)
۴- تشریح ( Anatomy)، برگرفته از نام كتاب « روبرت برتون»، موسوم به « تشريح ماليخوليا»
( Anatomy of melancholy).»
رضا براهني در كتاب « قصه نویسی» مي گويد:
«داستان نوشتهاي است كه درآن ماجراهاي زندگي به صورت حوادث مسلسل گفته ميشود.»
ادواردمورگان فورستر در كتاب «جنبه های رمان» داستان را چنين تعريف ميكند:
« داستان نقل وقايع است به ترتيب توالي زمان. براي مثال، ناهار پس از چاشت و سه شنبه پس از دوشنبه و تباهي پس از مرگ مي آيد و برهمين منوال، داستاني كه واقعاً داستان باشد بايد واجـد يك ويژگي باشد: شنونده را برآن دارد كه بخواهد بداند بعد چه خواهد شد.»
رولان بارت مي گويد:« داستان، جملهاي است طولاني و هرجمله داستاني است كوتاه.»
به نظر حسین رسول زاده :
« داستان ابزار نيست، بلكه هدف آفرينشهاي زيباشناختي در عرصه ي فرم و تكنيك است. رمان وسيله نيست، نه فقط به اين دليل كه ادبيات در مرتبتي والاتر از ابزارگونگي قرار دارد بلكه عمدتاً بدان سبب كه اساساً نميتواند همچون ابزاري به كار گرفته شود.»
جمال ميرصادقي اضافه مي كند:«داستان تصويري است عيني از چشم انداز و برداشت نويسنده از زندگي.»
ويلفرد ال گورين توضيح مي دهد:«روايت آن توسط خود نويسنده، يكي از اشخاص داستان يـا شخصي كه حكايت و داستان فرعي را شنيده است، بازگو مي گردد.»
جمال ميرصادقي در كتاب « جهان داستان» مي گويد:
« داستان( Story)، به مفهوم عام آن نقل ( مكتوب يا شفاهي، واقعي يا خيالي) عملي است برحسب توالي زمان؛ يا به عبارت ديگر، داستان، توالي حوادث واقعي و تاريخي يا ساختگي و ابداعي است. بنابراين تسخير عمل به وسيله تخيل را ارائه ميدهد.
خصلت بارز داستان آن است كه بتواند ما را وادار كند كه بخواهيم بدانيم بعد چه اتفاق مي افتد. دراين مفهوم عام، تنها زمان عامل مهم است و اين كه چه اتفاقي افتاده و بعد چه اتفاقي روي خواهد داد. بنابراين داستان اساس همه انواع ادبي است، چه روايتي و چه نمايشي؛ زيـرا در همه انواع اين دو گروه، داستان مجموعه ي وقايعي است كه برحسب توالي زمان روي مي دهد. از اين رو، داستان عنصر مشترك همه انواع ادبي خلاقه است. در رمان، داستان كوتاه، قصه، نمايش نامه، فيلم نامه، شعر روايي و اشكال ديگر، داستان وجود دارد، براي مثال مي گوييم داستان اين نمايش نامه، اين منظومه يا اين رمان...»
پس براساس تعاريف مذكور، ويژگيهاي كلي و بارز داستان شامل اين موارد است:
1- به نثر است
2- در آن تخيل به كار رفته است
3- حادثه اي را نقل مي كند
4- ساختار داستان بر رابطه ي علت و معلول استوار است
5- حجم آن مشخص است.
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 4}
موضوع:پیرنگ (طرح ، پلات)
طرح یا پیرنگ، چارچوب داستان است با تکیه بر روابط علتومعلولی.
در طرح، خطوط اصلی داستان بهگونهای مرتبط و فشرده و براساس منطق سببیت روایت میشود. در طرح داستان، نویسنده به اجمال به این پرسش پاسخ میدهد: «داستان دربارهی چه بود؟»
طرح یا پیرنگ، استخوانبندی و اسکلت داستان به نحو تعلیلی (علتومعلولی) است.
طرح، نقل وقایع داستان براساس سببیت است. طرح را نقشهی داستان نیز تعریف کردهاند.
طرح یا پیرنگ با خلاصهی داستان تفاوت دارد. در خلاصهی داستان هدف، نقل موجز داستان است درحالی که طرح، روایت اسکلت و نقشهی داستان است باتأکید بر روابط علتومعلولی. ازسویی دیگر، داستان شکل بسطیافته و گستردهی طرحی است که نویسنده پیش از خلق داستان، آنرا - در ذهن یا مکتوب - طراحی کرده است.
درنوشتن طرح یا پیرنگ، گاه توصیه میشود که چهار اصل زیر مورد توجه قرار گیرد:
۱. زمان طرح همواره زمان حال اختیار شود.
۲. طرح همواره بهصورت سومشخص نقل شود.
۳. وقایع با رعایت توالی زمان مرتب شوند.
۴. به جزئیات پرداخته نشود.
معمولاً طرح یا پیرنگ را در ۲۰۰ تا ۳۰۰ کلمه و خیلی موجز و مفید مینویسند که پیکره و همهی نکات اساسی و اصلی داستان را دربرداشته باشد.
با توضیحات فوق، آیا شما اکنون میتوانید طرح یا پیرنگی از یک داستان کوتاه یا نمایشنامه در حداکثر ۳۰۰ کلمه (یک پست) بنویسید؟ اگر چنین است، اکنون قلم بهدست گرفته و نوشتن طرح یا پیرنگ داستان کوتاه خود را آغاز کنید.
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 5}
موضوع :پیرنگ
پیرنگ خطی است كه توجه خواننده را به داستان جلب میکند و در داستان کوتاه، اين مهمترين نكته است که بتوانید کاری کنید تا احساس و نظر خواننده را جلب کنید؛ زيرا با همين جلب توجه است كه نويسنده خواننده را صفحهبهصفحه با خود تاانتهای داستان میكشاند.
در پیرنگ میان حوادثی که اتفاق می افتد وابستگی عقلانی و منطقی وجود دارد، پس براساس پیرنگ، نویسنده به وقایع نظم میدهد.
پیرنگ حوادث را در داستان آنچنان تنظیم و تركیب میكند كه در نظر خواننده، منطقی و قانعكننده باشد.
در پیرنگ، حوادث را منظم برحسب توالی زمان وقوعشان بنویسید؛ بهصورت یک خط منظم؛ عقب و جلو کردن حوادث باشد برای بعد، هنگام نوشتن داستان.
ساختمان پیرنگ براساس انگیزهی وقایع صورت میگیرد و به همین دلیل حوادثی كه در داستان رخ میدهند باید دلیل و انگیزهای داشته باشند و بهنتیجهای منطقی منجر گردند.
نقل حوادث در پیرنگ باید با تكیه بر روابط علتومعلولی باشد.
شاید این قطعه را شنیده باشید:
«شاه مرد، سپس ملکه مرد.» ( این یک نقل ساده است؛ چون هیچ رابطه علتومعلولی را دربرندارد.)
«اما وقتی می گوییم شاه مرد و پسازچندی، ملکه از غصه مرد.»، این میشود پیرنگ (چون به چرایی مردن ملکه میپردازد؛ یعنی همان «رابطهی علتومعلولی در پیرنگ.)
داستان حتی اگر نقل ماجرایی ساده هم باشد باید نقشه منظمی داشته باشد تا براساس آن نوشته شود.
یکی از دلایل عمده ای که اغلب، رمان یا داستان ما پیشنمیرود و در نیمه داستان میمانیم این است که طرح جامعی از آن در دست نداریم و نمیدانیم میخواهیم با شخصیتها چهکنیم و چه میخواهد بشود؛ درست مثل نداشتن نقشه و آدرس از کوچه و خیابانی ناآشنا که ما را برای رسیدن به مقصد گیج و مستاصل می کند.
یکی از دلایلی که یک داستان، خوشایند فرد میشود این است که دارای آراستگی و نظم درونی باشد؛ یعنی پرش موضوعی، زمانی و مکانی نداشته باشد و بهعبارتی؛ بعداز خواندن داستان مخاطب به تعادل و آرامش فکری برسد. یعنی فکرش مشوش نشود که چی بود؟! چی شد؟! پس، طرح باید گره گشایی داشته باشد؛ یعنی از هماناول نویسنده بداند میخواهد چه بشود.
معیار خوبی و بدی طرح یا نقشهی داستانی، «ایجاد کشش داستانی/تعلیق» و «انتظار» در خواننده است.
همهی مسائل، حوادث، مکانها، شخصیتها، اوجوفرودها باید طوری باشند که خواننده به موضوع علاقهمند بشود و از لحاظ عاطفی امکان نداشته باشد داستان را به پایان نرسانده کنار بگذارد.
شهرزادِ هزار و یک شب به این علت زنده ماند که میدانست چطور حالت انتظار را در شاه زنده نگهدارد؛ درحالیکه شاه مدام با خودش بگوید: خب، بعد چه؟ وسیلهی ارضای این خواهش، «یک طرح خوب و شستهرفته» است.
بنابراين، هر چه پيرنگ فنیتر و دقيقتر باشد بههماننسبت میتوان اميدوار بود كه داستان مربوط بهآن، پر كششتر و جذابتر خواهد بود.
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 6}
نمونه پیرنگ داستان کوتاه{هدیه ی کریسمس} اثر اُ،هنری
زنی زیبا مشتاق است تا در شب کریسمس هدیهی مناسبی به شوهرش بدهد؛ اما پولی ندارد؛ ازاینرو، موهای بسیار زیبا و بلند خود را میفروشد و با پول آن زنجیر طلای گرانبهایی برای ساعت جیبی شوهرش میخرد.
🎯 توضیح: در ایننقطه، نویسنده یعنی اُ. هنری دید که این چارچوب و پیرنگ خیلی ضعیف است؛ ضعیفتر از آنکه ساختمان داستان را برتابد؛ پس، برای تقویت اینپیرنگ، «پیچی» به طرح داستانش داد و قطعهی زیر را به پیرنگ بالا افزود
شوهر هم که زنش را خیلی دوست دارد، تصمیم میگیرد برای شب کریسمس برای زنش هدیهای بخرد؛ پس، ساعت جیبیاش را میفروشد تا یک دست شانهی جواهرنشان را که گویی برای موهای بلند و زیبای زنش ساخته شده بودند و زن بارها با حسرت و تمنا آنها را ازپشت ویترین جواهرفروش نگریسته بود، بخرد.
شبهنگام، مرد باشادمانی و هدیه بهدست سراغ همسرش میرود و وقتی هدیهاش را میدهد، میبیند که زنش دیگر موهای بلند و زیبایش را ازدست داده است و همینطور زن وقتی هدیهی شوهرش را به او میدهد تا آن را به ساعت جیبیاش بیاویزد، متوجه میشود که دیگر ساعتی درکارنیست.
این طرحی است کامل؛ اسکلتی است که باید آن را با گوشت و رگ و پی آراست و به خواننده ارائه کرد. اُ. هنری پس از نوشتن این طرح کامل، شروع میکند به اضافهکردن شاخوبرگهای لازم به این طرح منجمله: توصیف فضای داستان، گفتوگوها و سایر جزئیات که نتیجه و حاصل آن میشود داستان بسیار زیبای «هدیهی کریسمس».
پس، داستان کوتاه ابتدا با یک «جرقهی ذهنی» آغاز میشود و نویسنده آنرا بهصورت «طرح یا پیرنگ» هوشمندانه در ۱۰۰ الی ۳۰۰ کلمه درمیآورد و بعد، جزئیات داستان را روی طرحی که آماده کرده است، پیاده میکند و درانتها، آنقدر داستان را حکواصلاح میکند و صیقل میدهد که مخاطب از خواندن آن حظ وافر ببرد.
آیا شما نیز میتوانید در چند سطر مختصر، طرح یا پیرنگ داستان کوتاهی را بنویسید تا مخاطبان از خواندنش لذت ببرند؟
عناصر داستان وداستان نویسی {شماره 7}
نمونه پیرنگ داستان کوتاه{گردنبند} اثر گی دوموپاسان
کارمند دونپایه و کمدرآمد ادارهای به شرکت در مجلس رسمی رقص دعوت میشود؛ اما زن زیبایش میگوید که نمیرود؛ چون لباس مناسب ندارد. مرد با تلاش بسیار هزینهی یکدست لباس را فراهم میکند. زن برای آرایش لباس از خانم ثروتمندی که دوست اوست گردنبند مرواریدی به امانت میگیرد. در مجلس رقص حسابی میدرخشد.
وقتی به خانه بازمیگردند، درمییابد که گردنبند گمشدهاست. جستوجوی دیوانهوار به جایی نمیرسد. جرأت نمیکند ماوقع را با دوستش درمیانیگذارد. نزد جواهرفروشی میروند و گردنبند همتای آنرا پیدا میکنند - بهای آن چهلهزار فرانک است. مرد همهی پساندازش را صرف میکند؛ از اینوآن قرض میکند و گردنبند را میخرد و زن آنرا به دوستش میدهد.
سالهای رنجباری ازپی این احوال درمیرسند: حالا زن و شوهر سخت میکوشند که ضمن امرار معاش، بار کمرشکن تأدیهی وامها و قرضهایی را که گرفتهاند، بردوشکشند.
پساز گذشت سالهای سخت، وقتی قرضها همه تأدیه شدهاند، زن بهطور تصادفی به دوستش برمیخورد و اصل ماجرا را برایش تعریف میکند. دوستش میگوید: «آه، طفلک! گردنبند من بدلی بود! فوقِ فوقش پانصد فرانک بیشتر نمیارزید.»
🎯 این یک پیرنگ یا طرح داستان کامل است که پس از نوشتن آن، نویسنده جزئیات داستان، شخصیتها، گفتوگوها، توصیفهای فضا و مکان و نظایر آن را با مهارت بهآن طوری اضافه میکند که داستان کوتاه و بسیار زیبای «گردنبند» خلق میشود.
آیا شما میتوانید این پیرنگ را طوری عوض کنید که در آن، این زن و شوهر بعد از تأدیهی همهی قرضهایشان، طی ماجرایی، گردنبند را در جایی بیابند که قابل حدسزدن توسط خواننده نباشد و مسیر پیرنگ و داستان را به نوع دیگری تغییر دهد؟ اگر پاسختان مثبت است، همینحالا دستبهقلم شوید.
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 8}
موضوع:تاریخچه ی داستان
عمر داستانگویی و قصهگویی به دورهی غارنشینی انسانهای اولیه بازمیگردد.
برخی قصهها هم با خطهای تصویری در دیوارههای غارها حک میشدند.
اما تاریخ داستاننویسی فقط به کمتر از چهار قرن پیش میرسد. رماننویسی بهشیوهی کلاسیک و امروزی آن اوایل قرن هفدهم و با رمان معروف «دنکیشوت» اثر سروانتس زاییده شد.
داستان کوتاه اما از رمان هم جوانتر است و هم عمر آن کوتاهتر. درواقع، نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم خلق شدند.
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 9}
موضوع:تعریف داستان
۱. تعریف اول: داستان را نقل وقایع بهترتیب توالی زمان میگویند که باید شنونده را برآندارد که بخواهد بداند بعد چهپیش خواهد آمد (ای. ام. فورستر).
۲. تعریف دوم: اصطلاح «داستان» را به هر روایت منثوری که در آن فرایند بازآفرینی یا آفرینش حقیقتی تاریخی یا واقعی رخدادهباشد، اطلاق میکنند (ام. اچ. آبرامز).
۳. تعریف سوم: داستان روایتی است منثور از بازآفرینی وقایعی دربارهی اشخاص بهگونهای که موجد انتظار و صمیمیت باشد.
موضوع: تعریف داستان کوتاه
۱. تعریف اول: داستان کوتاه اثری است کوتاه که در آن نویسنده بهیاری یک طرح منظم، شخصیتی اصلی را در یک واقعهی اصلی نشانمیدهد و این اثر بر روی هم تأثیر واحدی را القاء میکند.
۲. تعریف دوم: «داستان کوتاه»، داستانی است کوتاه که در آن بهقصد بیان پیامی واحد، شخصیت اصلی یا شخصیتهای اصلی در واقعهای واحد نشان داده میشوند.
ویژگیهای داستان کوتاه
۱. طرح منظم و مشخصی دارد.
۲. یک شخصیت اصلی دارد.
۳. این شخصیت در یک واقعهی اصلی ارائه میشود.
۴. در واحد کل که همهی اجزاء آن باهم پیوند متقابل دارند، شکل میبندد (عناصر داستان باهم درپیوند هستند.)
۵. تأثیر واحدی را القاء میکند.
۶. کوتاه است (برای نویسندگان غیرحرفهای، شمار کلمات داستان کوتاه باید حدوداً بین ۸۰۰ الی ۴۵۰۰ باشد و نویسندهی غیرحرفهای نباید داستان کوتاه با شمار کلمات بیش از ۴۵۰۰ بنویسد؛ چون احتمال خطای او در داستاننویسی بسیار بالا میرود.)
داستان کوتاه با قصه، حکایت، طرح، رمان، رمانچه (رمان فشرده)، واقعهی ضمنی (اپیزود) تفاوت دارد.
شناخت داستان کوتاه خوب:
یک داستان کوتاه خوب، معمولاً دارای ویژگیهای زیر است:
۱. اختصار
۲. ابتکار
۳. روشنی
۴. تازگی شیوهی پرداخت
۵. صمیمیت و همدردی
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 10}
موضوع:اجزای ساختار پیرنگ
۱. شروع خوب
۲. ناپایداری / عدم تعادل
۳. گسترش
۴. تعلیق
۵. نقاط اوجوفرود
۶. ایجاد گره در طرح / بحران
۷. گرهگشایی
۸. پایانبندی خوب
عناصر داستان کوتاه
۱. موضوع
۲. درونمایه / مضمون/ تم / پیام داستان کوتاه
۳. شخصیت
۴. دیدگاه / زاویهی دید
۵. صحنه
۶. لحن
۷. فضا
۸. زبان
۹. سبک
۱۰. تکنیک
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 11}
تعداد کلمات داستان کوتاه زیر حتی از ۱۰۰ کلمه هم کمتر است؛ اما بااینحال، یک داستان کوتاه کامل و شامل وحدت تأثیر است:
جنگ جهانی دوم تمامشدهبود و مرد به روستای خود در حومهی لندن بازمیگشت. سالها کسی از او خبری نداشت و همه اهالی فکر کرده بودند که در جنگ کشتهشدهاست؛ ازاینرو، برایش سنگ مزار یادبودی گذاشته بودند.
شبهنگام، وقتی داشت به روستای خود بازمیگشت در نزدیکترین شهر به روستای خود زنی در اطراف نجیبخانهای، بازویش را گرفت و با لحنی مستانه گفت: «آقا، کجا؟ میآی با من بریم؟»
مرد خندید و گفت: «نه پیرزن، با تو؟ نه. دارم میرم پیش همسرم؛ اون خیلی با آدمایی مثل تو فرق میکنه؛ هم زیبا و جوونه و هم عفیف و پاکدامنه.» مرد در تاریکی به راه خود ادامهداد. کنار یکی از تیرهای چراغ، زن جیغ کشید. مرد به سوی او بازگشت و شانههای استخوانی و نحیفش را گرفت و به چهرهاش در نور چراغ خیرهشد و نفسنفسزنان فریادکشید: «آه، کاترینِ من، تویی؟!»
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 12}
موضوع:وحدت سه گانه در پیرنگ
یک پیرنگ خوب باید دارای وحدت سهگانه باشد، یعنی:
۱. وحدت زمان
۲. وحدت مکان
۳. وحدت آکسیون
وحدت زمان :
هرقدر مدت زمان داستان کوتاهتر باشد، تاثیر داستان بیشتر خواهد بود. گاهی لازم میشود مدت زمان طولانیای را توصیفکنیم اما جریان داستان باید بر خط ناگسستهای پیش برود.
پرش زمانی یکسال، بعد ششماه، بعد دوسال نداشته باشیم.
ااگر داستان گردنبند موپاسان را خوانده باشید، میبینید حتی گذشت زمان دهساله از جذابیت داستان کم نکرده و حتی به آن قوت هم داده است.
نویسنده نباید برای نشاندادن گذر دهساله به سراغ ماجراهای فرعی که ربطی به اصل داستان ندارند برود، اینکار خواننده را اذیت میکند و با خودش می گوید: «خب، که چی؟»
ساختار پیرنگ در زمانبندی معمولاً نباید شکسته شود، تمام رویدادها به ترتیب رخ میدهند و میتوان اشارهای به گذشته کرد؛ نه لزوماً رفتن به گذشته.
فلاشبک و فلاشفوروارد در داستان کوتاه برای خواننده جذاب نیست، او دلش میخواهد در جریان همهچیز همانطور که دارد پیش میرود، قرار بگیرد.
وحدت مکان :
در داستان کوتاه نباید یک صحنه در تهران و یک صحنه مثلاً در اصفهان بگذرد. این تغییر صحنه موجب ازدسترفتن دقت خواننده میشود و شاید سخت بتواند دوباره دقتش را جلب کند. این یه مسئله روانشناختی است. وقتی خواننده در شروع داستان به یک شخصیت در یک مکان علاقمند شد بهسختی میتواند بپذیرد که علاقهاش را به سمت شخصیت دیگری در مکان دیگری هدایت کند.
تا زمانی که کاملا به نوشتن مسلط نشده اید سعی نکنید مکانهای متفاوت را در داستان کوتاه بیاورید. داستانهای بزرگ جهان در مکانهای واحدی آغاز شده و پایان پیدا کردهاند.
وحدت آکسیون:
آکسیون (اعمالورفتار، واکنش، مقابله، اقدام، مبارزه، درگیری)
به اعمالورفتاری که از قهرمان در داستان سرمیزند، آکسیون میگویند.
زندگی ما برحسب ارزشها معنا و مفهوم میگیرد.
«او را فقط یک بار دیدم، ولی به زحمتش می ارزید.»
همهی اعمال شخصیت در طول یکروز یا یکسال در داستان کوتاه باید در جهت دیدن یک دوست یا یک معشوقه یا پدر مستبدی بعداز بیستسال باشد.
اگر قرار است بین راه در قهوهخانهای توقف کند و با شخصی تصادفی صحبت کند، این صحبت باید درجهت نزدیکشدن به شخص مورد نظر (دوست، معشوقه، پدر) باشد واِلا این دیدار و دیالوگها برای خواننده کسل کننده است.
در یک داستان کوتاه خوب نمیتوان هیچجزئی را برداشت. اگر داستانی نوشتید و دیدید میشود یک یا چند ماجرا و دیالوگ و خط را حذف کرد بدانید داستانتان نقص دارد و سریع حذفیات را انجام دهید تا به «اصل وحدت آکسیون» وفادار بمانید.
حفظ «وحدت آکسیون» بسیار مهم است؛ یعنی آکسیون باید فقط حول محور شخصیت و حادثه اصلی دور بزند. وقایعی که ارتباطی با پرسوناژ اصلی داستان ندارند و بر واقعه اصلی داستان تاثیر ندارند نباید در داستان بیایند.
روابط و اعمال باید بر اساس علتومعلول باشند، حادثهای درپی حادثهی دیگر و بهتأثیر ازآن و درجهت پیشبرد داستان.
اعمالورفتار شخصیت باید با انگیزه باشد و موجب تحول فکری، عرفانی، جسمی و اجتماعی او بشود.
کارمند بانکی که به دلیل بیماری فرزندش، جهت تأمین جهیزیه دخترش یا بهعلت چشموهمچشمی همسرش دست به اختلاس میزند، در آخر ماجرا یا تبدیل به دزدی بزرگتر با رقمهای بالاتر میشود یا فردی ترسو که حالا هیچکجا احساس امنیت ندارد و ترس از دستگیری دارد. به هر جهت هر وضعیتی که برای او بوجود بیاید و دست به هرعملی که بزند باید حول محور همان دزدی باشد: برای رسیدن به نقطه اوج و گرهگشایی و رسیدن شخصیت به تحول.
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 13}
منابع الهام داستان:
داستان براساس الهام، تخیل یا خیالپردازی درابتدا به ذهن می آید و ممکن است جالب باشد؛ اما هر قدر هم که جالب باشد، نویسندهی تازهکار نباید و نمی تواند قلمبردارد و داستان را شروع کند. نوشتن داستان معجزه نیست که رخ دهد، بلکه برای نوشتن آن باید اصولی را تهیه و تمهید کرد؛ مثل یک زمین که هرچقدر حاصلخیز باشد باید تقویت شود و از علفهای هرز پاک شود.
درست است که فکر اولیه داستان از تخیل میجوشد؛ اما این ایده مثل دانهای است که در زمین آماده باید کاشته شود و برای رشد و پرورش آن باید تدابیری اندیشید.
برای نوشتن داستان، نویسنده باید با تمام نیروی ذهن، خیال، فکر، مهارت فنی و تجارب و خلاصه هر آنچه در طبیعت و سرشت خود دارد به استقبال آن برود و آنرا بپروراند و بهشیوهای مناسب عرضه کند.
بهنظر من هنگامیکه در جستجوی طرح هستید، منتظر الهام ننشینید. الهام اغلب نابههنگام میرسد.
به مرد یا دختر یا شخص جالبی فکر کنید و تاآنجاکه میتوانید به او خصوصیات حقیقی بدهید. بعد او را در موقعیتی حساس قرار دهید؛ مثل: بیپولی، سرقت، بیماری، سوظن، کلاهبرداری، رقابت، امانت، خیانت، ترس و ... خلاصه صدها موقعیت احتمالی برای او بتراشید؛ فکر کنید آن شخص با توجه به خصوصیات و شخصیتی که به او دادهاید در اینموقعیت چه میکند و واکنشش چه خواهد بود و اگر جایی خلاف منش و شخصیتش دست به عملی زد، چه میشود و داستان به چه سمتی می رود.
دیر یا زود به طرح مناسبی دست پیدا خواهید کرد.
اگر شواهد و قرائنی هست که نشان میدهد چیز خوبی ازآبدرنخواهدآمد، همینفکر را از طریق دیگری «بسط» و «گسترش» دهید.
بهتر است ساعتها وقت صرف تهیهی طرح یا پیرنگ کنید: اینکار به زحمتش میارزد، چه درغیراینصورت، وقتی در نیمهی راه داستان ماندید، ناچار خواهید شد وقت و زحمت بیشتری صرف کنید؛ پس، حسابی و با صرف وقت زیاد بهکار تهیهی «پیرنگ یا طرح» خود بپردازید و آن را حسابی در ذهن خود بپرورانید.
چگونه منبع الهامی برای نوشتن پیرنگ خود بیابیم؟
منبع الهام پیرنگ داستان کوتاه خود را میتوانید از روشها و مراجع زیر تأمین کنید:
۱. با واقعهسازی/ بحرانسازی در ذهن؛
۲. مطالعهی زیاد کتاب، داستان، حوادث واقعی، اخبار و نظایر آن؛
۳. مطالعه داخل اینترنت و جستجوی داستانها، حوادت و خبرها؛
۴. مطالعهی روزنامه، مجله و امثال آن؛
۵. دقت به محیط اطراف خود و مشاهدهی رفتار و گفتار و روابط میان مردم؛
۶. تماشای انواع مختلف فیلم؛
۷. شرکت در مجالس مختلف، تئاتر و نمایشها و دقت در اجرا و خط، مسیر و عناصر داستان و یافتن پیرنگ و طرح در آنها.
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 14}
نمونه «منبع الهام پیرنگ»
موضوع:رقابت دو نفر
درونمایه/ مضمون: هرآنکه وقتشناستر باشد، احتمال پیروزی بیشتری در رقابت دارد.
بحران ها: فراخوان بورسیهی دانشگاه، نیاز شدید مالی، سرعت در انجام کارها، اتمام مهلت مسابقه، سختیهای مقالهنویسی و...
نمونه«منبع الهام پیرنگ» از سر جیمز باری:
دو نفر بر سر ربودن بورس تحصیلی باهم مبارزه و رقابت میکنند. سروته این مبارزه نگارش مقالهای است دربارهی «یک روز در کلیسا» و بورس تحصیلی نصیب کسی میشود که بهترین مقاله را بنویسد.
تامی بالقوه نویسنده است و اگر ازعهده برآید اززحمت و رنج چوپانی و مزرعهداری و فقر خانوادگی میرهد و زندگی خوشی را آغاز میکند.
لوچلان اما نامزدی است ارزنده و درنویسندگی بهپای تامی نمیرسد.
مهلت تحویل مقاله نزدیک است.
🎯 آیا میتوانید با «بحرانسازی/ واقعهسازی» این پیرنگ را بهاتمام برسانید و پیرنگ کششدار و پایانبندی مناسبی برای آن طرح کنید؟ اگر پاسختان مثبت است، همینحالا دستبهقلمشوید.
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 15}
نمونه «منبع الهام پیرنگ» پیرنگی بسیار ضعیف
موضوع:رقابت دو نفر
درونمایه/ مضمون: برای پیروزی باید تلاش زیادی کرد.
بحران ها :
نمونه«منبع الهام پیرنگ»:
جمشید که جوان خوب و ارزندهای است، هما را دوست دارد ؛ ولی میبیند که فریدون خوشریخت و خوشپوش دارد او را از چنگش درمیآورد. فریدون جوانی است پولدار، اتومبیل مدلبالا دارد؛ شعر میگوید؛ خوب میرقصد و اینکمالات که به جمالش افزوده شده از وی رقیبی خطرناک ساخته است. جمشید هیچوقت جاهطلب نبوده؛ اما خطر ازدستدادن دختر وی را برمیانگیزد؛ سخت میکوشد و سرانجام معاملهی موفقیتآمیزی میکند و رقیب را شکست میدهد.
🎯 آیا میتوانید با «بسطدادن/ گسترشدادن» این پیرنگ از میانهی داستان و باافزودن وقایع بیشتر در این رقابت، پیرنگ را طوری عوض کنید که پرکشش و جذاب شود؟ اگر پاسختان مثبت است، همینحالا دستبهقلمشوید.
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 16}
جرقههای ذهنی و ویژگیهای زندگی در طرح یا پیرنگ داستان کوتاه
اگر نویسندهی مبتدی به برخی ویژگیهای واقعگرایانهی زندگی توجه کند و در طرح و پیرنگ داستان کوتاه خود، آنها را دستمایه قرار دهد، طرح بهتر و قویتری را برای داستان کوتاه خود میآفریند.
📚ویژگیهای زندگی که نویسنده بهتر است به آنها توجه کند:
۱- بیثبات
۲- نامنظم
۳- ناعادلانه
۴- ظالمانه
۵- غیرقابل پیشبینی
۶- غیرقابل کنترل
۷- همراه با رنجهای بسیار و شادیهای کوتاه
۸- دلهرهآور
۹- فاقد معنا
۱۰- ناقص و ناکامل
۱۱- پر از ملال و کسالت
۱۲. شگفتیآور
۱۳. افسردهکننده
۱۴. همراه با بیماریهای عجیب و دردناک
۱۵. همراه با مواجهه با مرگ
۱۶. بیقیدوبند
۱۷. اضطرابآور و هراسناک
۱۸. سرگرمکننده
۱۹. فریبنده
۲۰. سربسته و اسرارآمیز
۲۱. پرنفرت و کینهتوزانه
۲۲. کوتاه و فانی
۲۳. پوچ
۲۴. آکنده از دشمنیها
۲۵. بیرحم و وحشی
۲۶. مضحک و خندهآور
۲۷. پر از خیانت و فریبکاری
۲۸. سرشار از تنهائی
جالب است بدانید که داستانها و نمایشنامههای ابزورد و تاحدودی «رئالیسم جادویی» (واقعگرایی جادویی) با همین توجهات و دیدگاهها شکل گرفته و میگیرد؛ مثل نمایشنامههای ساموئل بکت، هرولد پینتر، آداموف، شکسپیر و...
🎯 شما چه ویژگیهای «واقعگرایانهی» دیگری از زندگی میشناسید که بتوان از آنها در پیرنگ و طرح داستان کوتاه استفاده کرد؟
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 17}
سایر ویژگیهای زندگی برای سایر سبکهای داستاننویسی
موضوعات انتخابی نویسنده بهچهار حالت عمده هستند:
الف. منفی
ب. مثبت
ج. خنثی
د. ترکیبی
نمونههایی از این موضوعات در زیر آورده شده است:
۱. تنبلی، مثل: ابلوموف.
۲. حرصوآز.
۳. بیتفاوتی به زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی.
۴. چربزبانی.
۵. آهستگی.
۶. دادگری و انصاف.
۷. بخشش و گشادهدستی.
۸. سوگواری.
۹. شادمانی و جشن.
۱۰. دانشپروری.
۱۱. عشق و وفاداری به دوستان.
۱۲. وظیفهشناسی.
۱۳. تلاش و نتیجه.
۱۴. تربیت صحیح.
۱۵. خودکامگی و توتالیتاریسم.
۱۶. آرامش رفتار.
۱۷. مهربانی.
۱۸. عشقورزی: رمانهای خواهران برونته.
۱۹. ازدواج و عشق: اکثر رمانهای جین آوستین.
🎯 شما چه موضوعات منفی، مثبت، خنثی و ترکیبی دیگری از زندگی میشناسید که بتوان از آنها در پیرنگ و طرح داستان کوتاه استفاده کرد؟
عناصر داستان وداستان نویسی {شماره 18}
پیرنگ باز، پیرنگ بسته و داستانهای بدون پیرنگ
پیرنگ را به دو دسته «پیرنگ باز» و «پیرنگ بسته» تقسیم كردهاند؛ ضمن اینکه برخی داستانها اصلاً «بدون پیرنگ» هستند؛ یعنی ما داستانهای کوتاه بدون پیرنگ و بدون طرح هم داریم که مثالهایی از این نوع داستانهای کوتاه را خواهیم آورد.
پیرنگ باز :
در این نوع داستانها اغلب در پایان داستان، گرهگشایی وجود ندارد یا اگر داشته باشد زیاد بهچشم نمیزند و نتیجهگیری قطعی وجود ندارد. ازاینرو، اغلب به مسائل طرح شده پاسخی نمیدهد و خواننده خود باید راه حل آن را پیدا کند؛ مثلاً آنتوان چخوف یكی از نویسندگانی است كه به نوشتن داستان با پیرنگ باز توجه داشته است. مانند: داستان «بانو و سگ ملوس» اثر چخوف.
پیرنگ بسته :
۲. پیرنگ بسته: پیرنگی است دارای نتیجهگیری و گرهگشایی قطعی باشد.
مانند داستانهای اسرارآمیزِ ادگارآلن پو که بیشتر برمبنای رابطهی علتومعلولی طرحریزی شدهاند.
عناصرداستان و داستان نویسی{شماره 19}
انواع داستان کوتاه :
داستان کوتاه ازنظر پیرنگ به دودستهی پیرنگدار و بدون پیرنگ تقسیم میشوند. داستانهای پیرنگدار، خودشان به دودستهی «داستان با پیرنگ بسته و داستان با پیرنگ باز» تقسیم میشوند.
در داستان کوتاه پیرنگدار، جزئیات با روشنی و شفافیت هرچهتمامتر توضیح داده میشوند، گرچه مختصر باشند.
داستانهای پیرنگدار، بیشتر ساختگی هستند تا طبیعی.
داستانهای بدون پیرنگ، بیشتر طبیعی هستند تا ساختگی.
پیرنگ باز، پیرنگ بسته و داستانهای بدون پیرنگ
پیرنگ را به دو دسته «پیرنگ باز» و «پیرنگ بسته» تقسیم كردهاند؛ ضمن اینکه برخی داستانها اصلاً «بدون پیرنگ» هستند؛ یعنی ما داستانهای کوتاه بدون پیرنگ و بدون طرح هم داریم که مثالهایی از این نوع داستانهای کوتاه را خواهیم آورد.
پیرنگ باز :
۱. پیرنگ باز: این نوع داستانها اغلب در پایان داستان، گرهگشایی وجود ندارد یا اگر داشته باشد زیاد بهچشم نمیزند و نتیجهگیری قطعی وجود ندارد. ازاینرو، اغلب به مسائل طرح شده پاسخی نمیدهد و خواننده خود باید راه حل آن را پیدا کند؛ مثلاً آنتوان چخوف یكی از نویسندگانی است كه به نوشتن داستان با پیرنگ باز توجه داشته است. مانند: داستان «بانو و سگ ملوس» اثر چخوف.
پیرنگ بسته :
۲. پیرنگ بسته: پیرنگی است دارای نتیجهگیری و گرهگشایی قطعی باشد.
مانند داستانهای اسرارآمیزِ ادگارآلن پو (مثل داستان «نقاب مرگ سرخ») که بیشتر برمبنای رابطهی علتومعلولی طرحریزی شدهاند.
داستان های کوتاه بدون پیرنگ
داستانهای کوتاه بدون پیرنگ به داستان کوتاهی میگویند که فاقد عناصر اصلی داستان کوتاه مثل وضعیت، موقعیت، گرهافکنی، بحران، کشمکش، نقطهی اوج و گرهگشایی باشد.
در داستان بدون پیرنگ، غالباً به جزئیات کمتر پرداخته میشود و جزئیات بهروشنی و شفافیت توضیح داده نمیشود (برعکسِ داستانهای کوتاه پیرنگدار).
داستانهای کوتاه بدون پیرنگ غالباً لحن طعنآمیز، شوخ یا طنزآمیز دارد و شکل اثر وابسته به حُسنِ تأثیر و گیرایی وضعیت و موقعیت عاطفی غیر قراردادی آن است.
نمونههای بارز داستانهای بدون پیرنگ عبارتند از: اغلب داستانهای کوتاه همینگوی همچون «مرد پیر بر سر پل»، «گربهای زیر باران» و «یک گوشهی پاک و روشن» و بعضی از داستانهای کوتاه چخوف ازجمله «عزیز دلم» و «دختر آوازهخوان» و بسیاری از داستانهای کوتاه کافکا، مانند: «شمشیر» و «زن و شوهر» و برخی از داستانهای کوتاه جی. دی. سلینجر، مثل: «برای ازمه با عشق و نکبت».
در داستان بدون پیرنگ، حل کشمکشِ اوضاع و احوال محیطی خیلی کمتر ضرورت دارد تا ارزیابی روانشناختی و روشنفکرانهی خود این اوضاع و احوال.
🎯 در داستان کوتاهِ بدون پیرنگ، «ارزیابی روشنفکرانه و روانشناختیِ اوضاع و احوال» خیلی بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد. اما در داستان کوتاه پیرنگدار این «ارزیابی روشنفکرانه و روانشناختیِ اوضاعواحوال» اصلاً کافی نیست.
داستانها و رمانهایی که پیرنگ ندارند، معمولاً جاذبه، کشش و گیرایی بسیار کمتری نسبت به داستانها و رمانهای پیرنگدار دارند و از جاذبهی واقعی کمتری برخوردارند.
چند نمونهی دیگر از نویسندگانی که برخلاف نظریهی پیرنگی ارسطو، رمان نوشتهاند عبارتند از:
۱. ساموئل باتلر در اثر «راه همه خلایق»؛
۲. آندره ژید در رمان «سکهسازان»؛
۳. ژول رومن در رمان «مردان خوشقلب».
هرسه نویسندهی فوق در این سه اثر خود علیه نظم و قاعدهی پیرنگیِ ارسطو شوریدند و طغیان کردند و ضوابط ارسطویی پیرنگ را نقض کردند. مثلاً در رمان بدون پیرنگِ «مردان خوشقلبِ» ژول رومن، شخصیتهای این رمان بیستوهفت جلدی اصلاً از وجود هم در رمان خبر ندارند! و میان آنها وابستگی و پیوندی که لازمهی پیرنگ داستان است، وجود ندارد.
پیروانِ سبکهای رمانِ نو معمولاً عناصر قراردادی داستان را کنار گذاشتهاند و داستانهای کوتاه و رمانهایی نوشتند و مینویسند که پیرنگ ندارند؛ اما داستانها و رمانهای بدون پیرنگ برای خوانندگان و مردم جذابیت و کشش نداشته و ندارد و این امر در گذر زمان ثابت شده است.
بهنقلاز ای. ام. فورستر: «تاکنون هر تجربهای که کوشیده رمان بدون پیرنگ و حادثه بنویسد، با موفقیت همراه نبوده است و نظریهی اهمیت پیرنگ داستانی ارسطویی همچنان به قوٌت خود باقیست.»
نمونههایی بدیع از داستانهای کوتاه بدون پیرنگ:
۱. داستان کوتاه «چراغها» اثر «ولادیمیر گالاکیتونویچ کارولنکو»؛
۲. داستان کوتاه «گرگها بازمیگردند» اثر «هانس بِندِر».
🎯 آیا اکنون شما میتوانید نمونههایی از داستانهای کوتاه بدون پیرنگ، پیرنگدارِ بسته و باز معرفی کنید؟ اگر پاسختان مثبت است، قلمتان را بردارید و ویژگیهای متمایزکنندهی آنها را بنویسید.
عناصر داستان و داستان نویسی{شماره 20}
نمونهپیرنگِ بسته از اُ. هنری
پیرنگِ بستهی داستان «آخرین برگ»
دختری کارگر مدتهاست بیمار است و بنیهاش روزبهروز تحلیل میرود. پزشک معالج و دختری که همخانهی اوست و نقاشِ پیری که دوست آنهاست، منتهای تلاششان را میکنند تا او زنده بماند؛ اما دخترک ناامید است و دست از زندگی شسته است.
پائیز است و برگهای سرخِ درختِ پیچکی که از روی دیوار روبروی پنجرهی اتاق دختر بیمار بالا رفته است، یکی پسازدیگری فرو میافتند. دختر بیمار فروافتادن برگها را از پشت پنجره میبیند و باخود فکر میکند که با سقوط آخرین برگ، او نیز خواهد مرد.
پزشک میگوید با بنیهای که بیمار دارد این خیال به زندگی او پایان میدهد؛ اما اگر بتوان او را امیدوار کرد، شاید شفا بیابد. تنها یک برگ بر پیچک باقی مانده است و دختر پیش خودش یقین دارد که با فروافتادن آن خواهد مرد. شبهنگام، باد در غوغاست و طوفان بیداد میکند؛ اما برگ برجای خود باقیست و دختر آنرا میبیند و امیدوار میشود و بیماری را ازسرمیگذراند. هنوز دورهی نقاهتش بهپایان نرسیده است که نقاشِ پیر براثر ذاتالریه میمیرد؛ پیرمرد نقاش که دیده بود باد و توفان، آخرین برگ را از درخت پیچک خواهد ربود، شبهنگام نردبان و فانوسی برداشته و با قلممویش «برگی» بر دیوار نقاشی کرده بود تا دخترک بیمار هرگز امیدش را ازکفندهد.
🎯 داستان «آخرینبرگِ» اُ. هنری نمونهای از یک داستان با پیرنگِ بسته است؛ چون تمامی عناصر پیرنگ داستان کوتاه یعنی: بحران، کشمکش، گرهافکنی، گرهگشایی، شفافیتوروشنی، نقطهی اوج، شخصیتپردازی، وحدت مکان، زمان و آکسیون و سایر عناصر پیرنگ بسته را در خود دارد و بسیار هم جذاب و پرکشش است.
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 21}
نمونه ای بدیع از داستان بدون پیرنگ
چراغ ها
کارولنکو
مترجم: مهران داور
مدتها پیش، در شب تاریکِ پائیزی، سوار بر قایقی در رودخانهی پرفرازونشیبی در سیبری بودم. ناگهان، سرِ پیچِ رودخانه، زیر کوههای سیهفام، چراغی برقزد؛ بسیار پرفروغ و نزدیک. باشادمانی گفتم: «خدا رو شکر! بالاخره جایی پیدا شد که امشب آنجا بگذارانیم!»
قایقران رویبرگرداند و از بالای شانه به چراغ نگاهی کرد و دوباره با بیحوصلگی به پاروزدنش ادامه داد و گفت: «خیلی دوره!»
باورم نشد. چراغ از میان هوای تاریکِ مهآلود بیرون میآمد و همچنان جلوی راه ما قرار میگرفت؛ اما حق با قایقران بود، معلوم شد که چراغ واقعاً دور است.
ویژگی چراغها در شب همین است که بر تاریکی فائق شوند؛ نزدیک بیایند، بدرخشند و وعده بدهند و با نزدیکنشاندادنِ خود، آدمی را بفریبد طوریکه انگار با دوسه پاروی دیگر آدم به مقصد میرسد و سفر تمام میشود؛ درحالیکه مقصد بس دور است.
ما باز مدت زیادی در رودخانه که چونان مرکبِ سیاهی بود، راندیم. درهها و صخرهها شناکنان جلو میآمدند و دوباره شناکنان دور میشدند انگار در فضای بیکران غیب میشدند؛ اما چراغ پیوسته مقابلمان ایستاده بود و چشمک میزد و ما را به سوی خودش فرامیخواند؛ هم نزدیک بود، هم دور!
بیشتر وقتها، آن رودخانهی تیره و تار که کوهها بر آن سایه افکنده بودند و آن چراغ درخشان را بهیادمیآورم. چراغهای بسیاری قبل و بعداز آن ماجرا با نزدیکی خود، مرا بس فریفتهاند؛ اما زندگی در کنار همان سواحل غمبار همواره پیوسته جریان دارد و چراغها باز دور هستند و هرگز نباید از پاروزدن بازماند.
اما باتمام اینها... با همهی اینها، انگار چراغهای روشن و درخشان همیشه جلوی روی ما هستند.
دلایل: «چراغها» نمونهی موفقی از یک داستان کوتاه بدون پیرنگ است؛ چون:
۱. ایننوع داستانها فاقد ویژگیهای داستانهای پیرنگدار هستند و مراحل پیرنگ: گرهافکنی، کشمکش، اوجوفرود، بحران و گرهگشائی در آنها وجود ندارد.
۲. این نوع داستانها دارای «کیفیت روشنفکرانهی نمادین و سمبلیک، عناصر روانشناختی یا طنزآمیز» هستند.
۳. این نوع داستانها درظاهر، چیز خاصی برای گفتن ندارند؛ اما لایهی مفهومی زیرینی دارند که با فراست میتوان آنها را کشف کرد و بهعمق فلسفی و ادبی آنها پیبرد.
۴. ایننوع داستانها، معمولاً حاوی صنایع ادبی، مانند: تشبیه، تشخیص، استعاره، کنایه و نظایر آن هستند.
۵. حوادث ایننوع داستانها برخلاف داستانهای پیرنگدار، علتومعلولی نیست، بلکه انسجام آنها بهخاطر مفهوم جنبی نمادین و سمبلیک آنهاست.
۶. در خواندن سطحی ایننوع داستانها معمولاً چیزی برای خواننده کشف نمیشود و آنرا بیمعنی یا صرفاً توصیفی میانگارد؛ اما با کشف استعارهها وقتی به مفهوم لایهی زیرین داستان پیبرد، داستان برایش اعتبار و ارزش بسیاری مییابد.
تحلیل داستان: در داستان بدون پیرنگ «چراغها»، لایهی سطحی چیزی ندارد؛ اما لایهی زیرین داستان، زندگی به سفری در دنیایی پرخطر و پر از نشیبوفراز تشبیه شده است که پر است از موانع (کوهها، درهها). آدمها فکر میکنند که حقیقت (چراغ) را یافتهاند و چراغِ حقیقت نزد آنهاست و بهزودی به ساحل مقصود میرسند؛ دریغا که حقیقت بسیار دور و دستنایافتنی است و برای رسیدن بهآن، بههرحال باید از تلاش و جهد در زندگی (پاروزدن مداوم) نایستاد و ناامید نشد. ازسویی، نورِ چراغ همیشه بر تیرگی اذهان بشری و زندگی ناآزموده میتابد و چیزهایی هرچند خرد را مشخص میکند. چراغها مانند بسیاری از ادیان و فلسفهها به بشر وعدهی دروغین در آیندهی نزدیک میدهند. زندگی پراست از گرفتاری (سیاهی) اما چراغهایی هستند که در کنار جریال سیال رودِ زندگی ما را به جلو هدایت میکنند بااینکه خیلی از ما دورند. واقعهای که در آغاز این داستان اتفاق میافتد (خاطرهی سفر و دیدن چراغ)، سلسله وقایع دیگری را بهوجود میآورد که وضعیت و موقعیت ذهنی راوی را دچار تحول، دگرگونی و ژرفاندیشی میکند؛ اینجا میفهمیم که «داستان با روایت و گزارش متفاوت است»؛ چون روایت و گزارش ایجاد «تحول و دگرگونی» در شخصیت نمیکنند؛ اما داستان میکند.
در این داستان، «گرهافکنی» داریم که همان ابهام در چیستی و نزدیکی و دوری چراغهاست و «گرهگشائی» هم داریم (چراغها باز دور هستند و هرگز نباید از پاروزدن بازماند؛ اما باتمام اینها... با همهی اینها، انگار چراغهای روشن و درخشان همیشه جلوی روی ما هستند.)؛ ولی علیرغم گرهافکنی و گرهگشائی، کلیٌتِ داستان تحت تأثیر «لایهی مفهومی روشنفکرانهی زیرین، استعاری، نمادین و سمبلیک» آن است که بیشتر، آنرا بهعنوان «داستان کوتاه بدون پیرنگ» متمایز میکند.
عناصر داستان و داستان نویسی {شماره 22}
چند نکته مهم برای نویسندگان مبتدی :
۱. نویسنده باید کاری کند که داستان دارای «کشش و انتظار» باشد و واقعی جلوه کند؛ حتیاگر امکان وقوع حادثهای ممکن نباشد، طرح آن آنقدر جذاب نوشته شود که خواننده میل داشته باشد آن واقعه را باور کند و راست بپندارد.
۲. طرحهایی که بنای اصلی جذابیت آن حادثهای غیرمنتظره در پایان است و برپایهی یک غافلگیری بنا شده، چیز جالبی نیست؛ مثلاً عروس در شب عروسی بفهمد که ساقدوش، دوستدخترِ سابقِ همسرش بوده است. این شاید اصلاً برای خواننده غافلگیرکننده نباشد و خودش حدس زده باشد. مگراینکه نویسنده به آن پیچهای جدیدتری بدهد؛ مثلاً بفهمد داماد با نقشهی قبلی وارد زندگیاش شده و بخواهد تلافی کند و حوادثی از ایندست.
اتفاقات غیر قابل پیشبینی باید موجه باشند و «کشمکش و گره» تازه ایجاد کنند.
درعین حال، به ذهنتان قیدوبند ندهید؛ اجازه بدهید ذهنتان ورای تصورات اولیهتان نکتهها و شخصیتها و مسیرهای تازهای را امتحان کند.
۳. کلیهی نوشتهها، طرحها و داستانهای خود را درحین نوشتن، پاکیزهنویسی و ویراستاری کنید، چهبسا دیگر فرصتی برای اینکار پیدا نکنید؛ پس، اصول ویراستاری و درستنویسی فارسی را حتماً فراگیرید.
🎯 هر نویسندهای به سهدفترچه نیاز دارد.
برای کار نویسندگی، سه دفترچهیادداشت داشته باشید. یکی برای ایدهها، افکار و تصوراتی که فیالبداهه به ذهنتان می رسد و میتوانند مایه و زمینه داستانی داشته باشند(سوژه) و دفتر دومی برای نوشتن یا کشیدن نقشهی طرح یا پیرنگ داستان کوتاه باشد که حاصل پرورش سوژهها و بارقههای ذهنی دفترچه اول هستند. این طرحهای اصلی باید محصول فکر خودتان باشد نهتقلید از طرحها و پیرنگهایی که شنیدهاید یا خواندهاید و از آنها خوشتان آمده است.
دفتر سومی را هم به نوشتن کل داستانهای کوتاهی اختصاص دهید که طرح یا پیرنگ آنها را در دفتر دوم طراحی کردهاید؛ یعنی در دفتر سوم، بنای اصلی و کلی داستان را روی پیرنگی که در دفتر دوم طراحی کردهاید، سوار میکنید و آنرا ازهرجهت کامل و تمام میکنید.
داشتن این دفترچه ها این حسن را دارد که از فراموش شدن ایدهها و سوژههایی که مینویسید جلوگیری میکنند و پسازمدتی، میشود دوباره به آنها مراجعه کرد و مورد ارزیابی مجدد قرار داد و هم در مقایسه با سوژه یا طرحهای دیگر سبکسنگینشان کرد و بهترینشان را برای داستانشدن، انتخاب کرد و دوماینکه مانع فراموشی طرح کلی داستان و نیز جزئیات خاص داستانهای کوتاهتان میشوند.